Translate

воскресенье, 15 сентября 2024 г.

Google translated into Persian - CASSIOPEIA - Irina Podzorova - داستان واقعی ما از تمدن های بیگانه -

 اطلاعاتی که دوستان فضایی ما از طریق ایرینا پودزورووا، یکی از مخاطبین تمدن های فرازمینی، منتقل کردند.

t.me/cassiopeia_publish


https://blog.cassiopeia.center/nasha-nastoyashchaya-istoriya-ot-inoplanetnyh-civi

چه کسی، چه زمانی و چرا ما را خلق کرد

- داستان "سقوط" انسان های اول واقعاً چه بود؟

- لوسیفر کیست و نقش او در تاریخ بشریت

- توضیح فاجعه جهانی 12 هزار. سال ها پیش، برای ما به عنوان "سیل" شناخته شده است

- منشا ماه به عنوان ماهواره زمین

- جایی که همه ادیان از آن می آیند. خدا در درک بیگانگان چیست؟

- معنای واقعی مأموریت عیسی مسیح

- اهداف بیگانگان - چرا آنها به تماس با ما و این انتقال اطلاعات نیاز دارند

- عملکرد ژن های هر یک از نژادهای والدین در ژنوم انسان

- تاریخچه مختصر تمدن ما در قالب جدول

چه کسی، چه زمانی و چرا ما را خلق کرد؟


حدود 5 میلیون سال پیش، سیاره ما توسط نمایندگان سیاره Tumesout، یک تمدن انسان نمای باستانی از صورت فلکی شکارچی کشف شد (همه نام های فرازمینی در مقاله بیانگر تلفظ در زبان های بیگانه است). از نظر ظاهری بسیار شبیه به زمینیان هستند، اما قد آنها 5-8 متر است. فاصله سیاره Tumesout تا خورشید 1360 سال نوری است، اما کشتی های نژادهای بیگانه بسیار توسعه یافته با استفاده از موتورهای به اصطلاح گرانشی مبتنی بر ذرات کوانتومی گراویتون ها که سرعت آن چندین برابر بیشتر از سرعت فوتون ها (ذراتی که نور را حمل می کنند). قوانین فیزیکی شناخته شده برای ما نقض نمی شود، زیرا به جای حرکت با سرعت های فوق العاده، فرآیند دیگری اتفاق می افتد که شرح دقیق آن خارج از محدوده این مقاله است.

کاشفان ما با یک کشتی که شبیه یک هرم غول پیکر بود به زمین پرواز کردند. میلیون ها سال بعد آنها با کشتی هایی با شکل مشابه وارد شدند. به همین دلیل، بخشی از اهرام روی این سیاره توسط زمینیان ساخته شد به این امید که با تکرار شکل کشتی های بیگانه، آنها نیز بتوانند با سازه های مشابه به سمت ستاره ها پرواز کنند. معروف ترین اهرام تحت رهبری و با مشارکت Tumesoutians، در درجه اول برای تبادل انرژی بین زمین و فضا ایجاد شد. این Tumesoutians به دلیل رشد خارق العاده خود برای زمینیان بودند که به عنوان غول های افسانه ای وارد افسانه ها، اسطوره ها و متون مقدس ما شدند. آنها بودند که نمونه اولیه مجسمه های غول پیکر جزیره ایستر و سایر مجسمه های معروف غول ها شدند.

پس از کاوش در این سیاره، دانشمندان Tumesout دریافتند که هیچ حیات هوشمندی روی زمین وجود ندارد (همانطور که بعداً آن را نامیدیم). با این حال، تنوع منحصر به فردی از حیات حیوانی و گیاهی وجود دارد، که به طور قابل توجهی سیاره ما را از سایر سیارات در کهکشان متمایز می کند که در آنها شکلی ارگانیک از وجود ماده امکان پذیر است. در آن زمان، مدار زمین نسبت به حال حاضر به خورشید نزدیک‌تر بود، بنابراین زمستانی در این سیاره وجود نداشت: یک قاره واحد و شرایط بسیار مطلوب برای توسعه سریع حیات ارگانیک وجود داشت. ماه یک سیاره مجزا در منظومه شمسی بود، یعنی ماهواره زمین نبود، بنابراین هیچ تأثیر مستقیمی بر روی سیاره نداشت.

زیست شناسان Tumesout تصمیم گرفتند با ترکیب مواد ژنتیکی خود و مواد ژنتیکی مناسب برای این اهداف از جانوران زمینی، یک موجود هوشمند ترکیبی در این سیاره ایجاد کنند. پس از مطالعه دقیق دنیای حیوانات سیاره ما، ژنتیک شناسان اجداد ما نمایندگانی از راسته نخستی ها، شبیه به شامپانزه های مدرن را برای آزمایش انتخاب کردند. (در ابتدا بیگانگان می خواستند منتظر نتایج تکامل طبیعی پستانداران و تبدیل آنها به یک نژاد باهوش باشند، اما برای مدت طولانی این اتفاق هرگز نیفتاد). در همان زمان، کشف این سیاره به جامعه تمدن های کهکشان ما که (در ترجمه ما) اتحادیه کهکشانی بین ستاره ای نامیده می شود، گزارش شد. اکنون شامل 116 تمدن از 727 تمدن هوشمند در کهکشان ما است که ما آن را راه شیری می نامیم. به زودی نمایندگان دو تمدن بسیار باستانی دیگر به این سیاره رسیدند - یک تمدن انسان نما از سیاره بورخاد (صورت فلکی ماکیان، 670 سال نوری از خورشید) و یک خزنده از سیاره سلبت (صورت فلکی Canes Venatici، 730 سال نوری از خورشید). خورشید). علاوه بر این، سیاره بورخاد پایتخت رسمی اتحادیه بین ستاره ای بوده و هست. با این حال، برای حدود یک میلیون سال آینده، آزمایش‌ها برای ایجاد موجودات هوشمند جدید روی زمین تنها با استفاده از مواد ژنتیکی از Tumesoutians و نخستی‌های زمینی انجام می‌شد. (در اینجا لازم است در نظر داشته باشیم که امید به زندگی در جهان های بیگانه توسعه یافته مرتبه ای طولانی تر از جهان ما است: به عنوان مثال، بورخادی ها 10 تا 15 هزار سال عمر می کنند و این بسیار دور از حد است).

اما، با وجود تمام تلاش ها و یک دوره طولانی آزمایش های ژنتیکی، امکان ایجاد یک موجود هوشمند وجود نداشت، زیرا DNA پستانداران با DNA ساکنان Tumesout ترکیب نشده بود. بنابراین، حدود 4 میلیون سال پیش، دانشمندان Burkhad و Selbet فعالانه در این آزمایش شرکت کردند. ژن های ساکنان برخاد و خزنده های سلبت در ترکیب خاصی به DNA هیبرید آینده اضافه شد. پس از وارد شدن بخش قابل توجهی از ژن های برهاد به این کد ژنتیکی بود که تقریباً 3 میلیون سال پیش، سرانجام امکان توسعه هیبرید ژنتیکی برنامه ریزی شده فراهم شد. بنابراین DNA او حاوی ترکیبی از ژن های چهار موجود بود - سه نژاد فرازمینی و نخستی های زمینی. متعاقباً این هیبرید به انسان تبدیل شد. در عین حال، دستاورد اصلی دانشمندان بیگانه دقیقاً این بود که آنها موفق شدند موجودی با فیزیولوژی و انرژی را پرورش دهند که برای تجسم روح منطقی از دنیای معنوی مناسب بود - که در واقع ملاک اعلام هر گونه است. موجودی باهوش یعنی در نتیجه، ورود ارواح هوشمند به بدن هیبریدهای ایجاد شده آغاز شد - به همان حالتی که اکنون در ما وجود دارد (در طول فرآیند لقاح و بارداری). می توانید جزئیات ساختار دنیای معنوی - "خانه" اصلی ما - را در مقاله ویژه ایرینا پودزورووا در مورد این موضوع بخوانید.

و اکنون در مورد نسبت هایی که در آن ژن های اجداد ما در DNA افراد زمینی در ابتدا ایجاد شده اند:

پستانداران زمینی - 45٪

خدایان - 35٪

Tumesoutki - 15٪

ساکنان Selbet - 5٪

اینها چیزهاست... پس حالا، خوانندگان عزیز، می دانیم که واقعاً از نظر ژنتیکی چه کسی هستیم. ما در مجموع 55٪ ژن بیگانه و 45٪ ژن از اجداد میمون های مدرن داریم. این بدان معناست که هم دانشمندان سنتی که بر ریشه ما از میمون ها اصرار دارند و هم باطنی گراهایی که به ریشه های بیگانه ما اعتقاد دارند تا حدی درست می گویند. همانطور که اغلب اتفاق می افتد، حقیقت در وسط است ... اما هنوز کمی "خون بیگانه" در ما وجود دارد. با این حال، 5٪ از آن ژن های خزنده خاص است، که به ویژه به نژاد ما یک سرسختی خاص (و گاهی اوقات ظلم)، اراده، شجاعت، اراده و سایر ویژگی هایی که گاهی اوقات ویژگی های مبارزه نامیده می شود، داده است. بنابراین، سن ژنتیکی ما اکنون نیز شناخته شده است - 3 میلیون سال. از نظر ظاهری، ما در آن زمان شبیه افراد مدرن نژاد قفقازی بودیم، اما با قد حدود 4 متر، زیرا ژن های Tumesoutians قد بلند بر ژن های سایر شرکت کنندگان در هیبریداسیون غالب بود. امید به زندگی اولین مردم تقریباً همان چیزی بود که در عهد عتیق توضیح داده شد (که از تورات منتقل شده به موسی آمده است - در ادامه در این مورد بیشتر توضیح داده شده است).

با این حال، بیایید ادامه دهیم و به آخرین سؤال در این فصل پاسخ دهیم - چرا آنها این کار را کردند؟ هدف بیگانگان ایجاد نژادی از دستیاران آگاه خود بود - موجوداتی باهوش و انسان‌گرا که بهترین‌ها را از چندین تمدن جذب کرده بودند و آماده بودند تا به سطح پیوستن به اتحادیه بین ستاره‌ای با حقوق حتی یک دستیار پیشرفت کنند. اما یک شرکت کننده و شریک برابر در مطالعه جهان و جهان به طور کلی. ورود تمدن ما به اتحادیه بین ستاره ای هدف آنها حتی در حال حاضر است. به همین دلیل است که آنها تمام تماس ها را با ما حفظ می کنند. این موضوع در پایان مقاله با جزئیات بیشتر مورد بحث قرار خواهد گرفت.

داستان "سقوط" اولین مردان واقعاً چه بود؟

لوسیفر کیست و نقش او در تاریخ بشریت.

اول از همه، اجازه دهید در اینجا بگوییم که، صرفاً از نظر فنی، اولین انسان ها از طریق فرآیندی تولید شدند که امروزه لقاح آزمایشگاهی نامیده می شود. جنین یک موجود جدید که "در شرایط آزمایشگاهی" پرورش یافته و DNA آن حاوی ژن هایی به نسبت بالا بود، در یک پستاندار ماده کاشته شد که سپس به روش معمول نوزادی به دنیا آورد. یعنی تبدیل به یک «مادر جانشین» شد. همانطور که قبلاً گفته شد ، سیستم عصبی و پرانرژی جنین روح منطقی را از دنیای معنوی به تجسم جذب کرد - این در نهایت مانند ما در دوران بارداری اتفاق افتاد. بیگانگان 9 جفت انسان اولیه را ایجاد کردند - اولین مردان و زنان. یعنی فقط 18 نفر (نه 2 نفر). با این حال ابتدا افراد (یا افراد) مذکر به دنیا آمدند و سپس مواد ژنتیکی از آنها گرفته شد و دوباره کل فرآیند انجام شد، اما با تغییر در مجموعه کروموزوم برای به دست آوردن نمایندگان زن. این توضیح همان "دنده آدم" کتاب مقدس و خلقت اولین زن است.

نام آدم و حوا (و همچنین لیلیت، که طبق افسانه، اولین زن حتی قبل از حوا بود)، به احتمال زیاد هم نمادی برای کل "تیم" اولین افراد و هم نام افراد خاص است. موجودیت هایی که احتمالاً اولین نفر در این "تیم" متولد شده اند. اما لطفاً به خاطر داشته باشید که شروع با کلمه "اسامی" در جمله آخر فرض شخصی من است ، زیرا چنین اطلاعاتی هنوز مستقیماً به ایرینا منتقل نشده است. همچنین با احتمال زیاد می توان فرض کرد که لیلیت که طبق همان افسانه ها بعداً توسط خدا نابود شد و حوا را آفرید به دلایلی قابل دوام نبوده یا روح معقولی را از ارتفاع کافی جذب نکرده است. مکانی برای تجسم (به گفته سازندگان ما) صفحه جهان معنوی.

خوب، در مورد "سیب" چطور؟

تمام اقدامات برای ایجاد یک نژاد جدید در یک پایگاه عظیم بیگانگان، واقع در محلی که اکنون آبهای دریای مدیترانه در آن پاشیده می شود، انجام شد و سپس بخش مرکزی یک قاره زمینی واحد وجود داشت. پایگاه از دنیای خارج جدا شده بود ، خود بیگانگان در آنجا زندگی می کردند (نمایندگان سه نژاد خالقان ما) ، آنها در کشتی ها به آنجا پرواز می کردند ، مقادیر زیادی از گیاهانی که آورده بودند (از جمله برای اهداف خود) ، نژادهای حیوانات وجود داشت. و غیره می گویند مجتمع های علمی که همه این مطالعات و آزمایش ها انجام می شود. همانطور که ممکن است حدس بزنید، اینجا همان "بهشت" بود. وسعت آن به همراه کیهان و جنگل (باغ) غول پیکر نیمه مصنوعی اطراف آن به 480 متر مربع می رسید. کیلومتر

در آیات 15 تا 17 از باب دوم کتاب پیدایش (عنوان این باب در تورات برشیت به معنای «در ابتدا» در این باره چنین آمده است.

«خداوند خدا مرد را گرفت و در باغ عدن گذاشت تا آن را پرورش دهد و نگه دارد. و خداوند خدا به مرد امر کرد و گفت: از هر درخت باغ بخور، اما از درخت معرفت خیر و شر از آن نخور، زیرا در روزی که از آن بخوری خواهی مرد. "

در اینجا می گوید که نمایندگان سیاره تومسوت (یهوه در عبری - به روسی به عنوان "خداوند" ترجمه شد)، یکی از کسانی که از بهشت ​​آمده اند (الوهیم در متن اصلی به معنای مفرد نیست، بلکه به معنای جمع است، اما در ترجمه روسی به کلمه "خدا" تبدیل شد)، خلق خلق شده (در عبری آدم می تواند به معنای یک فرد یا همه نمایندگان گونه ما باشد) در "باغ عدن" - همانطور که قبلاً گفتیم، این است. نام پایگاه بزرگ بیگانگان که در آن انسان خلق شده است. در همان زمان، اجازه دهید یک بار دیگر به شما یادآوری کنیم که شرایط آب و هوایی پس از آن به گیاهان اجازه داد تا در تمام طول سال شکوفا شوند و میوه بدهند.

خوب، در این فصل به اصل مطلب می رسیم. درخت معروف "درخت دانش خیر و شر" گیاهی است تومسوت که در زبان آنها "خورول" نامیده می شود. لازم بود فعالیت ذهنی و شهودی ساکنان این سیاره فعال شود. دانشمندان محلی آن را از طریق مهندسی ژنتیک مخصوصاً برای این منظور پرورش دادند و Tumesoutians دائماً دانه های آن را با خود در کشتی ها حمل می کردند تا همیشه به میوه های تازه دسترسی داشته باشند. با توجه به ویژگی های متابولیسم در بدن زمینیان، میوه های خورول برای آنها (یعنی من و شما) سمی کشنده بود، بنابراین آن بیگانگان که مسئولیت آنها مراقبت از هیبریدهای متولد شده و تربیت آنها بود، به آنها بسیار گفتند. بارها در مورد خطر خوردن این میوه ها هیچ کس نمی توانست تصور کند که زمینیان بزرگ که از کودکی خالقان خود را بت می کردند، می توانند از آنها سرپیچی کنند. و چگونه نمی توان آنها را بت کرد در حالی که آنها قد و قامتی غول آسا داشتند (اگر به طور خاص در مورد تومسوتی ها صحبت کنیم)، روی "نعلبکی" و سایر وسایل پرواز می کردند و "معجزات" فنی دیگری را نشان می دادند که هنوز هم امروز ما را شوکه می کند! چه چیزی می تواند باعث شود که اجداد اولیه ما ممنوعیت شدید خدایان خالق را که آنقدر مورد احترام قرار می گیرند، زیر پا بگذارند؟

در اینجا چیست. در میان این خدایان، علیرغم ظاهر غیر انسان‌نما، سلبتیت‌ها در شرایط مساوی بودند. به عنوان ستاره شناسان ژنتیک و بیگانه شناسان با استعداد، آنها همچنین در ایجاد هیبریدها مشارکت فعال داشتند، البته ناگفته نماند که درصدی از ژنوم آنها در DNA افراد گنجانده شده بود. این نمایندگان Selbetites مستقر در پایگاه بودند که اولین افراد را متقاعد کردند که "میوه ممنوعه" را بچشند! کتاب مقدس در آیات 1-6 از فصل سوم کتاب پیدایش در مورد آنچه اتفاق افتاد چنین صحبت می کند:

«مار از تمام جانوران صحرا که خداوند خداوند آفرید حیله گرتر بود. و مار به زن گفت: آیا خدا به راستی فرمود: از هیچ درختی در باغ نخورید؟

و زن به مار گفت: از درختان می توانیم میوه بخوریم، فقط از میوه درختی که در وسط باغ است، خداوند فرمود آن را نخورید و به آن دست نزنید، مبادا بمیرید.

و مار به زن گفت: نه تو نخواهی مرد، ولی خدا می داند که روزی که از آنها بخوری چشمانت باز می شود و مانند خدایان دانای نیک و بد خواهی بود.

و زن دید که درخت برای غذا خوب است و برای چشم خوشایند و پسندیده است زیرا علم می دهد. و از میوه آن برداشت و خورد. و به شوهرش نیز داد و او خورد.»

این نماینده سیاره سلبت است که در اینجا مار نامیده می شود زیرا به نژاد خزندگان تعلق داشت ، یعنی از نظر خواص بیولوژیکی بسیار شبیه به خزندگان زمینی بود. عبارت "او از همه جانوران صحرا که خداوند خداوند آفرید حیله گرتر بود" توضیحی است که به موسی داده شده است در مورد چگونگی صحبت کردن مار شناخته شده برای او از تجربه زندگی و معنای خاص عبارت "خلق جانوران صحرا" (عبری "asa hai sadah") آنها می گویند که ما در مورد ایجاد تمام جانوران زمین صحبت نمی کنیم، بلکه در مورد آماده سازی حیوانات برای یک هدف خاص در یک منطقه از زمین، در یک منطقه است. کشور یا منطقه جداگانه به این جمله توجه کنید: «...شبیه خدا خواهید بود که نیک و بد را می شناسید.» یعنی با خوردن یک گیاه Tumesout که برای تقویت ویژگی های خاص "خدایان" طراحی شده است (در واقعیت - انرژی ، متابولیسم و ​​مهمتر از همه - شهود ، آینده نگری و غیره) مانند آنها خواهید شد.

حالا چرا سلبتی ها (در واقع یکی از خالقان ما) این گونه عمل کردند؟ چرا تلاش مستقیم برای کشتن مردم اینقدر سخت ایجاد شد؟ واقعیت این است که خزندگان سلبت از همان ابتدا نسبت به نمایش بسیار کم ژن های خود در ژنوتیپ هیبرید ایجاد شده ابراز نارضایتی کردند. آنها به همراه دانشمندان Burkhad و Tumesout برای مدت طولانی روی این مشکل کار کردند و به توزیع متناسب ژن ها امیدوار بودند. اما بورخادی ها و تومسوتی ها به عنوان تمدن های قدیمی تر و قدرتمندتر، تصمیم مشترکی گرفتند که ژن های خزنده را به حداقل ممکن کاهش دهند، زیرا برخی از ویژگی های خزنده را برای هیبرید ایجاد شده خطرناک می دانستند.

سپس سلبت از آنها خواست تا روی ایجاد یک موجود هوشمند بر اساس خزندگان زمینی که در آن زمان گونه‌های آن‌ها متعدد بود، آزمایش کنند. اما این نیز تکذیب شد - سازندگان انسان نما ما متقاعد شده بودند که دو تمدن جوان و بسیار متفاوت در یک سیاره در صلح و هماهنگی زندگی نخواهند کرد و با یکدیگر مبارزه خواهند کرد.

در نتیجه همه اینها، گروهی از دانشمندان سلبت، بدون اطلاع دولت سیاره خود، تصمیمی غیرمجاز برای صحنه سازی به اصطلاح تصادف کردند. یعنی زمینیان اول را مخفیانه ترغیب کنید تا میوه سمی را بچشند و سپس عواقب آن را به عنوان نافرمانی در برابر سازندگان معرفی کنید. آنها احتمالا امیدوار بودند که چنین مرگ اجداد ما به خزندگان اجازه دهد تا استدلال قانع کننده ای را ارائه دهند: هیبریدها به شدت از خالقان خود نافرمانی کردند و بسیار نامناسب رفتار کردند زیرا نسبت ژن های آنها نادرست بود. بنابراین، در آزمایش‌های آینده (که باید از نو شروع شوند)، درصد ژن‌های خزنده باید به میزان قابل توجهی افزایش یابد.

اما این تمام نیست... همانطور که قبلاً گفتیم، اساس عقلانی هر موجود زنده هوشمند روح است که در این بدن تجسم می یابد و از دنیای معنوی می آید. بنابراین - در بدن یکی از دانشمندان سلبت، در بدن یک خزنده که در "اغوای" اولین افراد شرکت فعال داشت، روح موجودی که ما به عنوان لوسیفر می شناسیم، مجسم شد. این همان چیزی است که کتاب مقدس می گوید که "شیطان به شکل مار درآمد." لوسیفر (به معنای "روشن‌آور") در واقع یکی از اولین موجودات برتر بود که توسط آن نیروی هوشمند قادر مطلق که ما خدا می‌نامیم خلق شد. با این حال، با استفاده از قانون اختیار که در مورد همه صدق می کند، تصمیم گرفت خود را از منبع الهی جدا کند. اکنون ما به دلایل و عواقب این انتخاب نخواهیم پرداخت - این موضوع یک مقاله جداگانه است. در حال حاضر، برای ما مهم است که این جدایی دقیقاً در یکی از زندگی های قبلی در سیاره سلبت در بدن یک خزنده آغاز شد - زمانی که وسوسه های تجسم مادی (قدرت و دیگران) برای آنها "قانع کننده تر" بود. این شخصیت معنوی از نور اولیه.

بنابراین، بیایید دوباره آن را تکرار کنیم: در "باغ عدن" (در پایگاه بیگانگان زمینی) تلاشی برای کشتن افراد تازه ایجاد شده توسط یکی از خالقان آنها صورت گرفت. همانطور که می دانید، مردم تسلیم قانع شدند و میوه ای (یا میوه هایی) را چشیدند که برای آنها سمی بود. طبق اطلاعاتی که به ما داده شده، نه همه 18 نفر اول موفق به انجام این کار شدند، بلکه فقط تعداد کمی از آنها موفق به انجام این کار شدند و احتمالاً ما دقیقاً دو نفر از آنها را به نام آدم و حوا می شناسیم. شاید اینها دقیقاً کسانی بودند که زمانی ابتدا خلق شدند. علاوه بر درک صرفاً فیزیکی و مادی از کل این وضعیت، معنای معنوی عمیقی نیز داشت. معلوم شد که آدم و حوا واقعاً «خوبی و بدی را می‌شناختند».

اولاً، آنها بدیهی است که قبلاً هرگز با فریب یا منفی نگری به هیچ شکلی مواجه نشده اند، یعنی فقط با "خوب" سروکار داشته اند. اکنون که تصمیم گرفتند «شبیه خدایان» شوند (با خوردن گیاهی که برای «خدایان» در نظر گرفته شده بود)، در تله‌ای افتادند که توسط لوسیفر، که از الوهیت دور شده بود، در بدن خزنده‌ای تمدن سلبت، به طرز ماهرانه‌ای راه انداخته بود. . ثانیا (و این مهمترین چیز است) ، آنها با تصمیم خود اساساً همان انتخابی را انجام دادند که خود لوسیفر (که آنها را به انجام این کار تشویق کرد) - آنها ترجیح دادند از نور پیروی نکنند (اگر بخواهید) اما آرزوی خودخواهانه برای یکسان بودن با خود خدا در حالی که از او جدا می شود. در مسیحیت این معمولاً غرور نامیده می شود. ظاهراً این نقشه معنوی لوسیفر متجسد بود که متحدان مهمی پیدا کرد.

خوب، پس از آن اتفاقی که افتاد همان چیزی بود که ما امروز آن را عملیات نجات می نامیم. عهد عتیق می گوید که آدم با گناهی که کرد از خدا پنهان شد و به دعوت او پاسخ نداد. در واقع، با چشیدن میوه که برای آنها سمی بود، کسانی که آن را می خوردند در حالتی قرار گرفتند که اکنون آن را کما در حال مرگ می نامیم - مسمومیت منجر به مرگ فوری نشد، چند ساعت باید می گذشت. نمایندگان Tumesout و Burkhad اجداد مسموم ما را به موقع پیدا کردند و توانستند آنها را درمان کنند (یا احیا کنند). وقتی به خود آمدند، البته تمام جزئیات ماجرا را گفتند. حقیقت آشکار شده است. نیروها نابرابر بودند، بنابراین جنایتکاران سلبت منزوی شدند و همه چیز به سیاره آنها گزارش شد. مقامات سلبت قاتلان احتمالی را بردند و پس از آن به شدت مجازات شدند. همانطور که ما موفق شدیم بفهمیم، آنها برای همیشه از خانواده خود جدا شده و به سیاره خاصی از جنایتکاران واقع در حومه کهکشان در صورت فلکی برج حمل تبعید شدند. در آنجا باقی عمر خود را در زحمت و مشقت و بدون امید به رهایی گذراندند. همانطور که به یاد دارید، یکی از این سلبتیت ها لوسیفر متجسد بود. فقط می توان تصور کرد که این موضوع چه تأثیری بر او داشته است - به ویژه با توجه به این که مفاهیمی مانند پشیمانی یا احساس گناه ساده بعید است که ربطی به او داشته باشد...

چیز دیگری وجود دارد... در متن کل این داستان، منطقی است که فرض کنیم برخی از روح های بسیار نورانی در بدن یک یا بسیاری از خالقان اصلی ما (انسان نما) تجسم یافته اند - زیرا خود لوسیفر در میان این افراد بود. سلبتیت ها معلوم شد که اینطور است، اما ما در فصل ماقبل آخر مقاله خود در مورد آن صحبت خواهیم کرد.

اما بعد از مردم چه شد؟

در اصل، همه چیز بیشتر در کتاب مقدس نیز توضیح داده شده است، اگرچه، البته، دوباره با عبارات مناسب برای موسی و معاصرانش. بورخادیان و تومسوتیان تصمیم گرفتند که مردم خارج از پایگاه را به دنیای خاکی بیرون کنند. تصمیم گرفته شد که از آنجایی که آنها یک بار این ممنوعیت را نقض کردند و از اطاعت نکردند، هر اتفاقی ممکن است رخ دهد، از جمله حمله به سازندگان آنها با استفاده از فناوری های موجود در به اصطلاح "بهشت". این "اخراج" کتاب مقدس "اخراج از بهشت" بود. نمایندگان بورخاد و تومسوت، اگرچه برای اجداد دور ما خدایی ماندند، اما دیگر همان عشق، اعتماد و درک را برانگیختند. به مردم این فرصت داده شد که مستقل زندگی کنند و رشد کنند. با این حال، با وجود این، سازندگان ما، البته، مردم را به طور کامل از مراقبت خود رها نکردند. آنها اطلاعاتی در مورد نظم اجتماعی صحیح، در مورد ارزش های اخلاقی، در مورد خدا، در مورد جهان معنوی و خیلی چیزهای دیگر به آنها منتقل کردند. همه اینها محتوای فصول مختلف عهد عتیق، از جمله پیام های پیامبران، که این مخاطبین - آگاهانه یا ناخودآگاه - بودند، شد. با این حال، پیامبران کتاب مقدس قبلاً در عصر از دست دادن دانش که پس از فجایع روی کره زمین رخ داد، زندگی می کردند که در بخش بعدی در مورد آن صحبت خواهیم کرد.

توضیح فاجعه جهانی 12 هزار. سال ها پیش، برای ما به عنوان سیل شناخته شده است

طی حدود 2 میلیون سال آینده، تمدن بشری روی زمین با حمایت خالقان ما، که در بسیاری از موارد آشکارا عمل کردند، به شدت پیشرفت کرد. در طول این دوره عظیم تاریخی - به طور دقیق تر، ماقبل تاریخ - بود که ابرتمدن های زمینی افسانه ای به وجود آمدند و به کمال رسیدند، اطلاعات جزئی در مورد آنها به ما رسیده است (اول از همه، لموریا و آتلانتیس، که نشان دهنده مرحله پایانی توسعه لموریا هستند). . این دوران اوج بشریت زمینی بود که با دستاوردهای باشکوه در همه زمینه ها، سازه های سیکلوپی روی سیاره (ما برخی از آنها را به عنوان "عجایب جهان" می شناسیم) و همچنین درک همه چیزهای درخشان همراه بود. حقایق معنوی این دوره در ادبیات هند باستان ساتیا یوگا - عصر نور - نامیده می شود. متون ودایی که از هندوهای باستان به ما رسیده است همچنین در مورد کشتی های پرنده ویمانا (حتی نمودارهای آنها آورده شده است)، در مورد پزشکی، که ما از آن دور هستیم، در مورد ساختار اتم، ساختار کیهان، و خیلی بیشتر، بعداً به طور کامل فراموش یا دوباره کشف شد. حدود 200 هزار سال پیش، مستعمرات زمینیان به کمک فناوری بیگانگان در زهره و مریخ ظاهر شدند که در آن زمان برای حیات پروتئینی مناسب بودند، در مدارهای مختلف نسبت به خورشید قرار داشتند و دارای جوی قابل مقایسه با زمین بودند. توصیف دقیق‌تر از این دوران طولانی و بسیار پرحادثه، به بیان ملایم، مجموعه‌ای از اطلاعات را نشان می‌دهد که مطمئناً به اشکال ارائه کاملاً متفاوتی نسبت به این مقاله نیاز دارد. بنابراین، در اینجا بلافاصله به رویداد درج شده در عنوان این بخش خواهیم پرداخت.

اگر به مطالب موجود در اینترنت نگاه کنید، اطلاعاتی خواهید یافت که بر اساس داده های کاملاً علمی، فرضیه ای در مورد نوعی فاجعه فوق العاده در این سیاره وجود دارد که تقریباً 12 هزار سال پیش رخ داده است. این امر به ویژه توسط گورهای دسته جمعی یافت شده از گونه های مختلف حیوانات تأیید می شود که قدمت آنها فقط به دوره مشخص شده بازمی گردد. با توجه به اطلاعاتی که از بیگانگان دریافت کردیم، چه اتفاقی افتاد؟

در آن زمان، در سیاره خزنده سلبت، که قبلاً برای شما شناخته شده بود، یک گروه افراطی (به قول ما) به قدرت رسید. نمایندگان آن شروع به دنبال کردن سیاست انکار تهاجمی ارزش های اتحادیه بین ستاره ای کردند که هنوز تمدن آنها را شامل می شد. بدیهی است که تاریخ طولانی مردمی که برخلاف میل ژنتیکی دانشمندان سلبت ایجاد شده است، آنها را نیز آزار می دهد. در نهایت سلبت جنگی را آغاز کرد که ابتدا در قسمت دیگری از کهکشان و دور از منظومه شمسی رخ داد. در سیستم ما، برای مدت طولانی، همه چیز هنوز آرام بود: مردم و بیگانگان با هم همکاری می کردند، ارتباط برقرار می کردند و به اصطلاح پروژه های مشترک مختلفی را انجام می دادند. پایگاه اصلی بیگانگان در منظومه شمسی در سیاره ای قرار داشت که امروزه به نام فایتون می شناسیم. بین مدارهای مریخ و مشتری در فاصله تقریباً 2.8 واحد نجومی از خورشید قرار داشت. یکی دیگر از نام‌های صحیح (اصلی) این سیاره نیبیرو است و ما آن را با نام Phaethon می‌شناسیم، زیرا این نام از اساطیر یونان گرفته شده است، جایی که برای نام‌گذاری یک شخصیت افسانه‌ای که از خدایان نافرمانی می‌کرد استفاده می‌شد. همچنین پایگاه هایی در سیارات دیگر از جمله ماه وجود داشت که در مدار سیاره ای جداگانه قرار داشت و از خورشید بیشتر از زمین فاصله داشت. مرکز تمدن زمینی و در عین حال پایگاه مرکزی اتحادیه بین ستاره‌ای روی زمین یک کلان شهر بود (بیایید آن را اینطور بنامیم) که بر روی کوهی عظیم در مکانی که اکنون مثلث بدنام برمودا قرار دارد، قرار داشت. در آن زمان زمین خشکی وجود داشت. 12 هزار سال پیش جمعیت زمین و مستعمرات آن به حدود 55 میلیون نفر می رسید.

سیاره ما هنوز تحت سلطه آب و هوای اساساً بهشتی بود: دمای تابستان در تمام طول سال، عملاً هیچ برف یا یخی در هیچ کجا وجود نداشت. چنین زندگی به هیچ وجه به معنای وجود هیچ ساختار نظامی جدی که قادر به دفع تهاجم خارجی باشد، نبود. ظاهراً این همان چیزی بود که سلبتیت ها که تهاجمی شده بودند، زمانی که ناوگان نظامی آنها کاملاً غیرمنتظره به منظومه شمسی حمله کرد، روی آن حساب می کردند. حرکت بر روی موتورهای گرانشی، که قبلاً در دسترس بودند، این امکان را فراهم می کند که تقریباً فوراً در یک نقطه معین از فضا ظاهر شود، بدون اینکه نشانه های فیزیکی اولیه حرکت کشتی به این نقطه برای یک ناظر خارجی وجود داشته باشد. به طور طبیعی، ناوگان سلبت اولین ضربه را به فایتون زد - تا فوراً مرکز اصلی مقاومت احتمالی را از بین ببرد. ما در مورد استفاده گسترده از سلاح های ژئوفیزیکی و در عین حال فضایی صحبت می کردیم که ما (خوشبختانه) هیچ ردی از آن نداریم.

ظاهراً در مقایسه، سلاح‌های هسته‌ای به سادگی «آرام می‌شوند». بر اساس آنچه به ما گفته شد، این سلاح بر اساس همان جاذبه است و باعث ایجاد فجایع غیرقابل برگشت سریع در سیاره ای نسبتاً کوچک با چنین قدرتی می شود که خیلی سریع منجر به تجزیه سیاره به قطعات می شود. این دقیقاً همان چیزی است که برای فایتون رخ داد. اکنون در منطقه این سیاره ویران شده که تعدادی از ستاره شناسان زمینی به وجود آن مشکوک بودند، کمربند شناخته شده ای از سیارک ها در اندازه های مختلف وجود دارد. اینها بقایای آن است. همه کسانی که سوار فایتون بودند مردند. بلافاصله پس از این ضربه وحشتناک، نمایندگان اتحادیه بین ستاره ای که در کشتی ها در فضا و در پایگاه های دیگر مستقر بودند، به سرعت کل وضعیت را با حمله به فایتون محاسبه کردند و متوجه شدند که چه اتفاقی می افتد. مشخص شد که اهداف بعدی سلبت زمین (به عنوان مهد بشریت) و همچنین مریخ، زهره و ماه خواهد بود. باید در نظر داشت که ما در اینجا در مورد مدت زمان طولانی صحبت نمی کنیم - همه چیز در چند دقیقه و حتی ثانیه از زمان زمینی اتفاق افتاد.

طبیعتاً، بلافاصله یک فراخوان برای کمک فوری نظامی از منظومه شمسی به MS ارسال شد. برای برقراری ارتباط، بیگانگان از امواج رادیویی با سرعت کم استفاده نمی کنند، بلکه از وسایل کاملاً متفاوت (به اصطلاح ارتباط گلوئون) استفاده می کنند که در واقع تقریباً بلافاصله اطلاعات را منتقل می کنند. با این حال همچنان لازم بود کشتی های جنگی برای ما بفرستند که بتوانند متجاوزان را متوقف کنند. بنابراین، کشتی‌های غیرمسلح Burkhad و Tumesout که در نزدیک‌ترین فضا به ما واقع شده‌اند، اساساً خود را قربانی می‌کنند، سعی می‌کنند برنامه‌های سلبت را مختل کنند یا حداقل تا زمانی که ناوگان جنگی اتحادیه بین ستاره‌ای ظاهر شود، زمان به دست آورند. من در این مرحله یک رزرو ویژه می‌کنم: کاملاً درک می‌کنم که بسیاری از کسانی که این فصل را می‌خوانند قبلاً با «جنگ ستارگان» قیاس کرده‌اند و آماده‌اند که همه چیز را منحصراً به عنوان یک داستان علمی تخیلی در نظر بگیرند. من از شما می خواهم که درک کنید که اولاً نمی توان از ابتدا به چیزی دست یافت، از جمله جنگ ستارگان و هر "داستانی" دیگر، "افسانه ها"، "افسانه ها" و "افسانه ها"، و ثانیا - لطفاً تمام اطلاعات را در نظر بگیرید. در این مقاله به عنوان یک کل واحد - بدون پاره کردن قطعاتی از بافت کلی.

ادامه دهیم. به موازات رویارویی در فضا، سازندگان ما هر کاری که ممکن بود برای نجات زمینیان انجام دادند - هم در سیاره ما و هم در مریخ و زهره. از زهره، تقریباً همه مستعمره‌نشینان موفق شدند قبل از استفاده از سلاح‌های سلبت بر روی آن، به پایگاه‌های ماه و کشتی‌های بیگانگان تخلیه شوند. متأسفانه در مریخ تقریباً همه مردند. از آنجایی که آنها فقط می توانستند یک سیاره کوچک را با استفاده از روشی که در بالا توضیح داده شد نابود کنند، انواع دیگر سلاح ها در مریخ، زهره و زمین استفاده شد. بنابراین، در مریخ، سلاح های سلبت باعث فروپاشی جو شدند. در واقع، شهرها و پایگاه های روی سطح به همراه پوسته جوی از سیاره دور شدند. با این حال، هنوز هم می توان آثار آنها را در منطقه یکی از کلاهک های قطبی مریخ یافت.

با این حال، نقشه اولیه سلبت برای نابود کردن همه در تمام سیارات به یکباره، تا آنجا که ما قادر به درک آن بودیم، به دو دلیل خنثی شد: سلبتیت ها انتظار نداشتند که کشتی های غیرمسلح در برابر آنها مقاومت کنند و خود ضربه را بخورند، و علاوه بر این، آنها توانایی های برخاد و تومسوتا را دست کم گرفتند. در منظومه شمسی، حدود 1 ساعت زمین پس از حمله به فایتون، اولین کشتی جنگی ظاهر شد، درخواست کمک کرد، و این فرصتی برای نجات برخی از مردم داد - اگرچه خود این کشتی به زودی توسط نیروهای برتر سلبت نابود شد. . با این حال، سلبت همچنان موفق شد ضربه ای عظیم به زمین وارد کند. اینها سلاح های ژئوفیزیکی بودند که بمب هایی بودند که از فضا پرتاب می شدند. آنها مانند توپ های سفید بزرگی به نظر می رسیدند که بر روی سیاره می افتند، با هسته زمین ارتباط برقرار می کردند و باعث ایجاد تعدادی فجایع جهانی - از سیل های بی سابقه تا فوران های آتشفشانی عظیم شدند.

قدرت این سلاح به حدی بود که انشعاب یک قاره زمینی رخ داد: صفحات تکتونیکی از هم جدا شدند، آفریقا و آمریکای جنوبی و همچنین سایر نقاط زمین، بسیاری از جزایر و غیره از یک قاره واحد تشکیل شدند. انواع دیگری از سلاح های بیگانه نیز مورد استفاده قرار گرفت که باعث تأثیر باران آتشین و پدیده های دیگری در سطح شد که می توانست همه موجودات زنده را از بین ببرد. یکی از اولین ضربات مهیب عمداً به پایتخت یاد شده تمدن زمینی در محل مثلث برمودای فعلی زده شد. در نتیجه، نه تنها یک فرورفتگی عمیق در آنجا شکل گرفت، سپس با آب دریا پر شد، بلکه یک پورتال بین بعدی جدی به جهان های پلاسموئیدی نیز ایجاد شد که عامل پدیده های غیرعادی عظیم مشاهده شده در این منطقه است. این پورتال به ویژه به دلیل این واقعیت به وجود آمد که تعداد بسیار زیادی از زمینیان و بیگانگان از تمدن های مختلف در همان زمان در اینجا مردند.

امیدوارم در پشت خطوط خشک مقاله به ابعاد و تراژدی کل این فاجعه سیاره ای پی ببرید... اما همه چیز حتی جدی تر بود. سلبتیت ها با استفاده از میدان گرانشی کشتی های خود، مدار زمین را تغییر دادند و زمین شروع به دور شدن از خورشید کرد. آب و هوا در این سیاره به شدت شروع به تغییر کرد، آنچه که ما اکنون آن را زمستان می نامیم ظاهر شد، برف شروع به باریدن کرد ... و مهمتر از همه، مدار زمین به مدار ماه نزدیک شد، که همانطور که قبلاً ذکر شد، در آن زمان سیاره ای جداگانه بود. زمان این هدف بود - برخورد زمین با ماه و نابودی کامل هر دو سیاره. در نقطه ای، ماه خود را در فاصله ای از زمین 4 برابر کوچکتر از آنچه اکنون است یافت. به طور طبیعی، امواج غول پیکر جزر و مدی به وجود آمد (قبل از این اصلاً جزر و مد نبود) و همچنین اختلالات دیگر در جو و به طور کلی همان سیل بزرگ یا یک سری سیل رخ داد. Burkhadians و Tumesoutians سعی کردند تا آنجا که ممکن است زمینیان را در کشتی های خود نجات دهند و آنها را به پایگاه های فرازمینی و سیارات دیگر ببرند. همین اتفاق در مورد نمونه هایی از گیاهان و جانوران زمین رخ داد. خود نمایندگان زمینی ها با سازماندهی تخلیه اضطراری جمعیت و حیوانات در کشتی های بیگانه به نجات مردم و استخر ژنی سیاره کمک کردند. این در داستان نوح و کشتی او منعکس شده است. بدیهی است که نوح یکی از این زمینیان بود و در عین حال این تصویر جمعی از همه این نجات دهندگان است.

در همان زمان، سفینه های فضایی Burkhad و Tumesout، در مقابل سلبت، به طور مشترک موفق به ایجاد یک میدان گرانشی شدند که نزدیک شدن زمین و ماه را متوقف کرد. آنها توانستند زمین را در یک مدار جدید - جریان - نصب کنند و زمین با گرانش ماه را به تصرف خود درآورد و آن را به یک ماهواره "تبدیل" کرد. پس از تنظیمات اضافی، وضعیت فضایی ما به وضعیت فعلی تبدیل شد. این نزدیک شدن مصنوعی زمین و ماه با "تسخیر" بعدی ماه توسط جسم آسمانی ما و تنظیمات مصنوعی بعدی مدارها است که توضیح می دهد که چرا ماه همیشه از یک طرف به سمت ما می چرخد. بر اساس اطلاعات مخابره شده، پس از استفاده از تسلیحات از فضا، مواردی نیز مشاهده شد که نیروهای سلبت مسلح به منظور به اصطلاح پاکسازی، روی سطح زمین فرود آمدند. این‌ها عملیات‌های عظیمی نبودند، اما در ظاهر نیز درگیری‌های آشکاری بین سلبت و دیگر سازندگان ما وجود داشت. ما هنوز جزئیات را نمی دانیم.

بنابراین، یک جنگ جهانی در منظومه شمسی و مستقیماً روی زمین رخ داد، که اساساً ظاهر بخش ما از منظومه شمسی را تغییر داد، نه به ذکر زمین. این "جنگ خدایان" بود که در افسانه ها و افسانه های مختلف باستانی به ما رسیده است. در نهایت، نیروهای اتحادیه بین ستاره ای، به قیمت تلفات سنگین، موفق شدند با سلبت که در آن زمان تهاجمی بود کنار بیایند. تمدن این سیاره، همانطور که بعداً مشخص شد، برای 250 سال زمینی منزوی و از اتحادیه بین ستاره‌ای کنار گذاشته شد. از لحظه اولین حمله به فایتون تا توقف کامل خصومت ها، تقریباً 130 سال گذشت. با این حال، فعال ترین مرحله جنگ با حمله به سیارات از فضا تنها چند روز زمینی به طول انجامید. در زمین و سایر سیارات، تقریباً 10 هزار زمینی از 55 میلیون ذکر شده نجات یافتند.

مردم هم به طور مستقیم به دلیل استفاده از سلاح های وحشتناک جان خود را از دست دادند و هم به دلیل فاجعه های ناشی از آنها و هم از پیامدهای تغییرات آب و هوایی ناگهانی که کاملاً برای آن آمادگی نداشتند. همراه با زمینیان، در مجموع حدود 20 هزار بیگانه دوست در این سیاره و در منظومه شمسی جان باختند. تلفات سلبت تقریباً 5 هزار نفر بود - زیرا مردان سلبت در کشتی های جنگی کاملاً محافظت شده بودند و قربانی یک حمله غیرمنتظره نشدند. تمدن های باستانی با تمام دستاوردهای خود به معنای واقعی کلمه از روی زمین محو شدند که در میان آنها آتلانتیس افسانه ای قرار داشت که تاریخ تقریبی نابودی آن مصادف با زمانی است که افلاطون در دیالوگ های معروف خود آورده است.

پس از چندین دهه، پس از اینکه فرآیندهای فاجعه بار روی زمین تا حدودی آرام شد، زمینیان زنده مانده به این سیاره بازگردانده شدند. برخی از اجداد ما به سیاره دوردست دیسارا برده شدند که محل آن نیز مشخص است. اکنون تمدن بسیار توسعه یافته ای وجود دارد که به اتحادیه بین ستاره ای پیوسته است. از نظر ظاهری، نمایندگان آن عملا هیچ تفاوتی با ما ندارند.

پس از چند صد سال، وضعیت سلبت تغییر کرد. افراط گرایان قدرت خود را از دست دادند و تمدن خزندگان به درخواست آنها مجدداً در اتحادیه بین ستاره ای پذیرفته شد. سلبتی ها اعتراف کردند که جنگ آنها با تمدن های دیگر اشتباه بوده است. در حال حاضر، خزندگان سلبت در بسیاری از مطالعات انجام شده توسط اتحادیه بین ستاره ای مشارکت فعال دارند. در سطح رسمی، آنها با زمینیان با احترام و دوستانه رفتار می کنند، از جمله تماس اختری ایرینا پودزورووا با دانشمند خزنده سلبت. در میان ساکنان عادی سلبت، همانطور که متوجه شدیم، این نگرش ممکن است مبهم باشد، اما در هر صورت، مدت زیادی است که هیچ تجاوزی از طرف سلبت به زمین وجود نداشته است. آنها در حال حاضر پایگاه های خود را در سیاره ما ندارند (برخلاف چندین تمدن دیگر). اقدامات نظامی با سلبت در قسمت ما از فضا نام ویژه ای در کهکشان دریافت کرد: در اتحادیه بین ستاره ای این رویدادها "جنگ سلبت با مستعمرات برخاد در منظومه شمسی" نامیده می شود.

در مورد زمین، اینجا، چند صد سال پس از جنگ، گروهی از مردم با ساختن یک سفینه فضایی با استفاده از سوخت هسته‌ای، که اسرار آن از زمان قبل از جنگ شناخته شده بود و به دست ما رسیده بود، تلاش کردند به خالقان خود بر روی ماه برسند. از نسلی به نسل دیگر کشتی ای که آنها ساختند ناقص بود، برای زمینی ها و برای محیط زیست سیاره خطرناک بود، بنابراین برادران ستاره بزرگتر ما تصمیم گرفتند مداخله کنند و به مردم توضیح دهند که زمان پرواز به آسمان هنوز فرا نرسیده است و هنوز هم چیزهای زیادی وجود دارد. در زمین مادری خود ناشناخته است. این دقیقاً همان چیزی است که اسطوره برج بابل که به موسی منتقل شده است در مورد آن می گوید.

بیگانگان استدلال می کردند که مردم ابتدا باید زمین را پر کنند، یاد بگیرند که شهرها بسازند، خودشان شروع به ساخت کشتی های عالی کنند، و مهمتر از همه، در صلح و هماهنگی بین خود زندگی کنند، و تنها در این صورت است که با همکاری، حق کاوش در جهان را در سفینه های فضایی به دست خواهند آورد. با سازندگانشان مردم با منصفانه بودن این پیشنهادات موافقت کردند و از کسانی که به نظرشان خدایان می‌دانستند می‌خواستند به آنها کمک کنند تا سیاره بسیار تغییر یافته را کشف کنند و زندگی را در آن ترتیب دهند. روانشناسان و فیزیولوژیست های برجسته اتحادیه بین ستاره ای تصمیم گرفتند چندین نژاد متفاوت از نژاد قبلی زمینیان ایجاد کنند، با این هدف، از یک طرف، آنها را با آب و هوای متفاوت در مناطق مختلف کره زمین وفق دهند. از سوی دیگر، شروع مبارزه با بیگانه هراسی به عنوان مانع اصلی برای ورود به اتحادیه بین ستاره ای برای بسیاری از نژادهای جوان. بنابراین، از طریق جهش های ژنتیکی مصنوعی کوچک، چهار نژاد اصلی از نژاد سابق زمینیان ایجاد شد، که به نوبه خود، مردمان مدرن به تدریج ظهور کردند.

پس از تمام رویدادهای توصیف شده روی زمین، اما کمی بعد، دوران ما آغاز شد که تاریخ آن تا حدی به شکل کم و بیش تحریف شده به ما رسیده است. در واقع یک دوره کاملاً متفاوت در سیاره دیگری بود - سیاره ای که اکنون می شناسیم. ما انسانها، در سطح ناخودآگاه، دیگر مانند گذشته به بیگانگان اعتماد نداشتیم، زیرا تمام وحشت آنچه را که اتفاق افتاده بود جذب کرده بودیم. ترس به تدریج به یکی از احساسات اصلی ما تبدیل شد که تا حد زیادی عشق را تحت الشعاع قرار داد. نه تنها ترس خاص، بلکه ترس به عنوان یک مفهوم کلی و انگیزه کلی برای اعمال. همه اینها یکی از دلایلی بود که تماس های باز با بیگانگان به تدریج متوقف شد و راه را برای ارتباط آنها با مخاطبین فردی داد که در ارتعاشات آنها با آنها مطابقت داشتند - ارتعاشاتی که اول از همه حاوی ترس نبود.

جایی که همه ادیان از آن می آیند. خدا در درک بیگانگان چیست؟ معنای واقعی مأموریت عیسی مسیح

به احتمال زیاد، شما قبلاً فهمیده اید که مذاهب از خالقان ما - تمدن های بیگانه اتحادیه بین ستاره ای کهکشان ما به ما رسیده اند، که برای ما همان خدایان بدون هیچ نقل قولی بودند، که ما را از ژن های خود (در تصویر و شباهت) خلق کردند. ...)، و پس از آن، به اصطلاح، برای میلیون ها سال سرپرستی شده اند. یهودیت (تورات، که بر اساس بخش تاریخی آن عهد عتیق کتاب مقدس ایجاد شد)، مسیحیت (انجیل یا عهد جدید)، اسلام (قرآن) و بودیسم (این بیشتر یک فلسفه است تا یک دین) با در نظر گرفتن ویژگی های این زمان معین، ویژگی های یک قوم خاص با سنت ها و اعتقادات آنها در آن زمان و همچنین وضعیت خاص روی کره زمین به عنوان یک کل، در زمان های مختلف به نمایندگان خاصی از بشریت منتقل شدند.

بنابراین، همه آموزه‌های معنوی، اگرچه تا حدودی با یکدیگر متفاوت هستند، اما در اصل، از همان حقایق با کلمات متفاوت سخن می‌گویند. علاوه بر این، هر آموزه بعدی (مثلاً در زنجیره یهودیت-مسیحیت-اسلام) به عنوان یک به روز رسانی قبلی است، نه انکار، بلکه تغییر دهنده حقایق گذشته با در نظر گرفتن مرحله جدید توسعه جامعه و شرایط جدید اجتماعی-فرهنگی هنگام انتقال آموزش به روز. تمام دشمنی پیروان آنها در میان خود نه به دلیل تفاوت در فرضیه های اساسی، بلکه (عمدا یا غیر عمدی) به دلیل تحریف های معرفی شده، قطعاتی است که از بافت زبانی یا تاریخی خارج شده اند - به عنوان یک قاعده، برای خدمت به معین، نه خیلی زیاد. اهداف معنوی گروه های مختلف نمایندگان داده های فعلی.

بنابراین، به گفته بیگانگان، خدا چیست؟ آنها خدا را خالق مشترک ما در همه چیز می دانند، خالقی که از خود همه ارواح و سپس همه عوالم اعم از معنوی و بعد مادی را آفرید. اکنون سعی خواهیم کرد همه اینها را بسیار بسیار کوتاه و با کلماتی که تا حد امکان قابل درک باشد، توضیح دهیم.

همه ارواح فورا و برای همیشه خلق شدند. این واقعاً در یک لحظه خاص اتفاق افتاد، اما خود زمان در آن زمان وجود نداشت، بنابراین می توانیم فرض کنیم که من و شما همیشه در زمان بوده ایم (که بعداً ظاهر شد) - درست مانند خود خدا. یعنی با وجود این لحظه خاص و در عین حال بی زمان خلقت، هر یک از ما همیشه بوده ایم و خواهیم بود. این "همیشه در هر دو جهت" واقعی است - بدون هیچ گونه رزرو. علاوه بر این، روح تحت هیچ شرایطی از بین نمی رود یا پراکنده می شود - در غیر این صورت می توان همین کار را با خدا انجام داد، زیرا هر روح عاقل مظهر تمام عیار او است که با او در یک کل واحد مرتبط است. خالق (مطلق، خدا، ذهن برتر و غیره) (اگر چنین اصطلاحی در اینجا مناسب باشد) به صورت چرخه ای رشد می کند. در هندوئیسم، این چرخه ها به صورت مجازی روز برهما و شب برهما نامیده می شوند، که اشاره ای به وضعیت آشکار و آشکار همه چیز دارند. در پایان حالت آشکار (که در وداهای هندی کالپا نیز نامیده می شود)، هر چیزی که در همه جهان ها وجود دارد به شکل ظاهر نشده خود باز می گردد - هیچ چیز وجود ندارد، اما این "هیچ" در پتانسیل خود وجود دارد و می تواند دوباره خود را نشان دهد. در پایان بخش تجلی نشده چرخه (که پرالایا نیز نامیده می شود)، یک انگیزه ایجاد می شود که سپس به تجلی همه چیز منجر می شود. اگر به صورت مجازی و دوباره به ساده ترین شکل ممکن صحبت کنیم، می توان این را اولین «اندیشه» خداوند متعال بیدار (مطلق، خدا، لوگوس و غیره) دانست. با این حال، روح‌های هوشمند ابدی ما، زمانی که همه چیز حل می‌شود، کاملاً ناپدید نمی‌شوند - آنها همچنین در حالتی می‌مانند که با امر مطلق ترکیب شده‌اند، تا پس از آن آشکار شوند و مکان‌های خود را دقیقاً در سطحی که در چرخه آشکار قبلی به پایان رسانده بودند، پیدا کنند. همه اینها با جزئیات بیشتر در آثار هلنا بلاواتسکی و همچنین مستقیماً در وداها توضیح داده شده است.

طبق گفته اتحادیه بین ستاره ای، چرخه آشکار جهانی جهان (ماها-کالپا) تقریباً 125 میلیارد سال طول می کشد (به یاد بیاورید که طبق داده های علمی، زمین حدود 6 میلیارد سال است). اما زیر چرخه هایی نیز وجود دارند که بخشی از چرخه جهانی هستند. پس از هر یک از آنها، تنها یک انحلال جزئی از جهان رخ می دهد. مدت زمان چرخه جهانی آشکار نشده (ماها-پرالایا) را نمی توان در زمان ارزیابی کرد، زیرا مقیاس ارزیابی خود ناپدید می شود - مفهوم زمان دیگر وجود ندارد. یعنی می تواند یک ثانیه یا میلیاردها سال باشد. این چرخه ها برای همیشه از یکدیگر پیروی می کنند. آنها نه آغاز دارند و نه پایان - اگرچه ذهن فانی محدود ما (یعنی ذهن، نه روح) قادر به درک این نیست، منطق اینجا کار نمی کند.

اکنون که ما، هرچند در ساده‌ترین سطح، به چرخه‌های کیهان پرداخته‌ایم، بیایید به مباحث خود بازگردیم. با این حال، در اینجا می خواهم بلافاصله به همه شما هشدار دهم: اکنون اطلاعاتی وجود خواهد داشت که مطمئناً با کلیشه های جزمی بسیاری از مؤمنان در تضاد خواهد بود. پس جایگاه ویژه روح که به نام عیسی مسیح برای ما شناخته شده است به این دلیل است که این روح توسط خداوند (مطلق، اعلی، خالق، خدای پدر، لوگوس...) متولد شده است. اولین، یعنی قبل از همه ارواح دیگر. همانطور که بود، اولین انگیزه ذهنی خالق بود. این امکان وجود دارد که ما در اینجا نه تنها در مورد آغاز چرخه فعلی جهان آشکار، بلکه در مورد شروع بی زمانی فراتر از همه چرخه ها صحبت کنیم. این تمام چیزی است که در اینجا می توان با کلمات گفت - یعنی از سطح منطق. سپس در یک لحظه همه روح های دیگر از جمله من و تو خلق شدند. با این حال، این روح اول است که منحصر به فرد است - زیرا این دقیقاً اولین انگیزه خلاق خداوند متعال بود که به دلیل چنین اولویتی، به اصطلاح از وضعیت اولیه نزدیکی به خالق برخوردار است. می توان گفت که این نسبت به همه ارواح دیگر، نسبت به خالق بیشتر است. نکته مهم: این بدان معنا نیست که سایر جنبش های معنوی که با عیسی مرتبط نیستند به نوعی بدتر از مسیحیت هستند.

هر یک از آنها بنیانگذار خود را با اهداف بسیار عالی خود دارد که همچنین از بالاترین سطح الهی (معنوی) آمده است - به پیوند مقاله در مورد سطوح بالا مراجعه کنید. اما روح عیسی همچنان اولین روح خلق شده بود. در همان زمان، یکی از روح های بسیار قوی (به اصطلاح) که در یکی از بالاترین سطوح توسعه قابل دسترسی برای ما قرار داشت (بالاتر از آن برای ما "از اینجا" همه چیز در بی نهایت الهی ادغام می شود)، پسر بدنام بود. همچنین از خدای یگانه، لوسیفر، که از قدیم الایام در چرخه آشکار خود ما را انتخاب کرد که از خالق جدا شویم.

حالا توجه عیسی در همان بهشتی که اولین مردم در آنجا خلق شدند و لوسیفر که در دانشمند خزنده سلبت تجسم یافته بود در آنجا بود! با این حال، عیسی، همانطور که معلوم شد، (برخلاف لوسیفر) نه در جسم، بلکه در بدن اختری وجود داشت. یعنی گویی در همه رویدادها به طور نامرئی حضور دارد، شاید (اما این هنوز فقط یک فرض است) - و شخصیت روح القدسی است که در کتاب مقدس از آن صحبت شده است. اما این همه ماجرا نیست. بسیاری از دانشمندان از سیارات خالقان ما در بهشت ​​پایه زندگی می کردند. بنابراین، یکی از این دانشمندان، به نمایندگی از برخاد، آن روح تجسم یافته بود، که ما اکنون او را با نام مریم می شناسیم - مریم باکره، مادر فیزیکی عیسی مسیح از انجیل. این دانشمند (ماریا در کالبد فیزیکی یک بورخادی) در ایجاد اولین افراد بر اساس آزمایشات ژنتیکی مشارکت فعال داشت. و در کنار او (یا او) در بدن اختری عیسی دائماً ساکن بود. این، از بسیاری جهات (به گفته نمایندگان اتحادیه بین ستاره ای) می تواند دلیل تمام اقدامات بعدی او در زمین، و همچنین برای آن فداکاری در بالاترین سطح به خاطر مردم باشد (در اینجا در مورد مصلوب شدن صحبت نمی کنیم. ) که در ادامه به آن پرداخته خواهد شد.

پس از "اخراج" مردم از قلمرو پایگاه بهشت، عیسی تصمیم گرفت در یک لحظه خاص در بدن انسان تجسم یابد، زیرا این راه بهترین راه برای کمک به مردم در رشد معنوی آنها بود. با این حال، سطح انرژی ها (ارتعاشات) این عالی ترین شخصیت معنوی آنقدر قدرتمند بود که هیچ یک از مردمان، هیچ یک از فرهنگ های نوظهور بشریت که به سرعت در حال توسعه هستند، نمی توانستند انرژی (بیایید آنها را چنین بنامیم) شرایط لازم برای چنین تجسمی را فراهم کنند. بنابراین، در حالی که عیسی در سطح معنوی بین زندگی فیزیکی بود، یک برنامه بزرگ را توسعه داد. در اینجا باید در نظر داشت که در مرتبه معنوی خود، در حقیقت آمیختگی کامل با حق تعالی، زمانی رخ می دهد که روح در همه مظاهر خود از خداوند جدا نشود. بنابراین، می توان با خیال راحت این طرح را الهی دانست. این طرح شامل تشکیل یک ملت خاص بر روی زمین، دارای فرهنگ، اعتقادات مذهبی، دانش (و بنابراین انرژی جمعی) بود که قادر به تحقق تجسم فیزیکی آن بود. این قوم یهود بود.

تمام «معجزات» بعدی که در عهد عتیق (یعنی تورات) شرح داده شده است با مشارکت مستقیم او یا تحت رهبری او رخ داده است. این او بود که در نماینده همه کاره تمدن (و سیاره) Tumesout یهوه تجسم یافته بود که به موسی ظاهر شد و با در نظر گرفتن سیستم درک این مخاطب ، تأثیر "بوته سوزان" معروف برای او ایجاد شد. یعنی همان «خدای یهوه» بود. این او بود که سپس یهودیان را از مصر خارج کرد و موسی را به عنوان مخاطب خود انتخاب کرد. تمام به اصطلاح "طاعون مصر"، تقسیم آب دریای سرخ و دیگر معجزات عهد عتیق بر اساس فناوری های بیگانه برای کنترل عناصر، گیاهان و جانوران سیاره انجام شد. اگر در نظر بگیریم که عصر تمدن هایی که ما را ایجاد کرده اند مرتبه ای بزرگتر از تمدن ما (ده ها میلیون سال) است، این کاملاً قابل درک است، اگرچه کمتر از قابلیت های سلاح هایی که در این مقاله در بالا توضیح داده شد شگفت انگیز نیست. کاهنان مصری نمی توانستند در برابر این فناوری ها مقاومت کنند، زیرا "حامیان" آنها تمدن های به اصطلاح پلاسموئیدی ("ارواح طبیعت") بودند که در سطوح ارتعاشی پایین تر از یهوه (عیسی) قرار داشتند. در این زمینه، روشن می شود که چه کسی، چرا و چگونه الواح حاوی احکام را که توسط ارتعاشات انتخاب شده به موسی منتقل کرده است (آنطور که برخی از باطنی دانان پیشنهاد می کنند، یک کشتی بیگانه، احاطه شده توسط ابری از پلاسما، در واقع بر فراز کوه سینا شناور بود). مانای بهشتی (مخلوط مواد مغذی متعادل با منشأ مصنوعی که شبانه از کشتی ها بر فراز اردوگاه یهودیان پاشیده می شد) چیست؟ تابوت عهد چیست (مولد تشعشعات با فرکانس بالا که برای اهداف مختلف خدمت می کند و توسط یهودیان با استفاده از فناوری دقیقاً منتقل شده به موسی ساخته شده است) و غیره.

بیایید فوراً رزرو کنیم: همه اینها به هیچ وجه تلاشی برای توضیح "معجزات الهی" به روشی فناوری نیست. برای من و شما (بدون ذکر مردمان دوران باستان)، این معجزات در واقع همین هستند - الهی، زیرا آنها واقعاً توسط "خدایان خالق" ما برای نجات و توسعه ما آشکار شدند. در واقع اراده ای الهی از بالاترین درجات در این امر وجود داشت، و احتمالاً موجودات نورانی روحانی - فرشتگان - که بدن لطیف خود را تا حدی یا به طور کامل مادی ساختند، در همه اینها شرکت داشتند.

اجازه دهید یک جزئیات بیشتر اضافه کنیم، علیرغم این واقعیت که ممکن است حامیان مسیحیت ارتدکس را بیشتر شوکه کند. همسر یهوه Tumesoutian مریم، مادر خدای آینده بود که در بدن زنی در سیاره Tumesout تجسم یافت. او حتی برای مدتی روی زمین ماند، اما سپس به Tumesout پرواز کرد. ببخشید، من نمی خواهم به اعتقادات کسی توهین کنم، اما آنچه را که به ما منتقل شده است، می نویسم و ​​به دلایل زیادی به آن اطمینان دارم.

بنابراین، کل تاریخ قوم یهود، که از ابراهیم، ​​اسحاق و یعقوب شروع می شود، تاریخچه ایجاد یک نژاد قومی بود که در لحظه ای خاص برای اطمینان از تجسم جسمانی بالاترین جوهر روحانی - "اولین" در زمین طراحی شد. پسر» حضرت اعلی که ما او را به نام یشوع یا عیسی می شناسیم. تعجب آور نیست، خوانندگان عزیز، که هم طرفداران مسیحیت و هم ماتریالیست های متقاعد - هر چند به دلایل کاملاً متفاوت، مطالب فوق را رد می کنند. اولی ها از عقایدی که به آنها عادت کرده اند دفاع می کنند، بنابراین اطلاعاتی که دریافت می کنند را بدعت می دانند. این دومی ها اصولاً از توضیحات تاریخ ما که با معنویت و شخصیت های معنوی مرتبط است - صرف نظر از اینکه چقدر متقاعد کننده باشند - راضی نیستند. بنابراین برای آتئیست ها، این یک «تخیلی» است که (برعکس!) هدفش ترویج «مسیحیت در حال مرگ» است. شما باید یک صورتک در اینجا قرار دهید. نتیجه گیری شخصی من: حقیقت همیشه برای رادیکال های طرف مقابل مناسب نیست، اما به دلایل کاملاً متضاد. این یکی از "آزمون های تورنسل" حقیقت است - به ویژه حقیقت.

اما بعداً در نقشه عیسی چه اتفاقی افتاد، و واقعاً فداکاری او چه بود؟

او پس از آماده کردن روحیه فرهنگی و پرانرژی قوم یهود، از زنی به دنیا آمد که ما او را به عنوان مریم باکره یا مادر خدا می شناسیم - در همان زمان که در انجیل ذکر شده است. این مفهوم در واقع "بی عیب و نقص" بود، اما این یک کبوتر نبود. کبوتر یک تصویر است ماریا با رضایت او به کشتی برخاد برده شد. اتفاقی که در آنجا افتاد همان چیزی بود که امروز ما آن را روش لقاح مصنوعی می نامیم که بر اساس مواد ژنتیکی گرفته شده از نماینده برهاد گرفته شده است که روحش از سطح معنوی بسیار بالایی آمده است. پس از تولد عیسی، وقایعی اتفاق افتاد که عموماً بعداً توسط شاگردان او - حواریون آینده - به درستی توصیف شد. همان‌طور که بسیاری متقاعد شده‌اند، عیسی در واقع به کشورهای مختلف (از جمله هندوستان و همچنین سرزمین روسیه کنونی) سفر کرد، در آنجا از حکیمان آموخت و شاید حتی به آنها آموزش داد. با این حال، او این کار را نه با کاروان ها، بلکه در کشتی بیگانه پدر فیزیکی بورخاد خود انجام داد - یعنی حرکت بسیار سریع بود. بر خلاف من و شما، هنگامی که او تجسم یافت، تقریباً همه چیز را در مورد خود به یاد آورد، بدون اینکه ارتباط خود را با پدر آسمانی ما از دست بدهد.

معنای تمام زندگی او این بود که آموزه جدیدی - به طور دقیق تر، به روز رسانی دانش ارائه شده توسط او (زمانی که به عنوان یهوه به عنوان ساکن Tumesout تجسم یافت) به موسی در کوه سینا بیاورد. این تجدید ضروری بود زیرا اهداف تعالیم معنوی قبلاً منتقل شده قبلاً برآورده شده بود - در میان یک محیط دشمن ، قوم یهودی ایجاد شد که بالاترین حقایق را غیرقابل دسترس دیگران می دانست و بنابراین فرصت یافتن مسیحایی را داشتند که او را به ارمغان آورد. آنها منتظر بودند مسیحی که قبلاً حقایقی بالاتر از ایدئولوژی «چشم در برابر چشم» را حمل می‌کند، که واقعاً در آغاز برای ایجاد یک غم‌انگیز ملی مجزا و با انرژی متفاوت ضروری است.

ظاهراً در اینجا زمان آن است که از زندگی زمینی عیسی عقب نشینی کنیم و به این سؤال منطقی با جزئیات بیشتر پاسخ دهیم: چرا در عهد عتیق به ظاهر ظلم، مجازات، مرگ و غیره وجود دارد؟ خداوند همیشه نهی می کند، می ترساند و مجازات می کند. عشق به طور کامل در عهد جدید (انجیل) در کجا نشان داده شده است؟ واقعیت این است که همانطور که به یاد دارید، کل تاریخ قوم یهود در ارتباط با انتقال تورات پس از جنگ وحشتناک با سلبت اتفاق افتاد که در کنار سایر موارد، یک اثر ژنتیکی بر روی همه مردم به جا گذاشت. بدیهی است که پس از این جنگ وحشیانه که بیشتر بشریت را نابود کرد، ژن های سلبت در اجداد ما فعال شد و مبارزه برای بقا به هر قیمتی و بی اعتمادی به سازندگان ما که اجازه «جنگ خدایان» را دادند و ترس و نافرمانی از خود خدایان یا خدا را قبلاً ذکر کردیم. علاوه بر این (و این مهم است!)، قبل از جنگ، در دوران نور (در سانسکریت، ساتیا یوگا)، کد ژنی ما فاقد ژن‌هایی بود که مسئول تولید آنزیم‌هایی در بدن هستند که برای هضم محصولات پروتئینی حیوانی ضروری هستند. منشاء - گوشت، ماهی و غیره. این از یک طرف به این دلیل بود که "تامین کنندگان" کلیدی ژن های ما - نمایندگان بورخاد و پستانداران زمینی - نیز چنین آنزیم هایی ندارند.

از سوی دیگر، در سیاره پررونق «بهشت» آن زمان، ما هیچ نیازی به پروتئین حیوانی نداشتیم. به همین دلیل است که قبل از جنگ 12 هزار سال پیش، همانطور که وداهای هندی ادعا می کنند، ما واقعاً گیاهخوار بودیم! با این حال، پس از اینکه زمین در مداری دورتر از خورشید قرار گرفت (که منجر به ظهور فصل سرد و همچنین تغییر در انرژی سیاره به طور کلی شد)، غذای گیاهی برای بقای انسان ناکافی شد. بنابراین، تمدن های خالق کد ژنی ما را تغییر دادند و 5 درصد از ژن های مردم Tumesout را که پروتئین های حیوانی نیز مصرف می کنند، اضافه کردند. بر این اساس، سهم ژن های نمایندگان بسیار معنوی برخاد مجبور به کاهش شد. اما به لطف این، آنزیم های گوارشی به دست آوردیم که ما را همه چیزخوار کرد! در عین حال، به دلیل این تغییر در کد ژنی و همچنین تغییرات انرژی و آب و هوا در کره زمین، قد افراد از 3-4 متر (قبل از جنگ) به 1.5-2 متر (کمی پس از این 130) کاهش یافت. -سال جنگ).

دانش ودایی در مورد گیاهخواری، که حتی قبل از جنگ به ریشی ها (حکیمان هندی باستان - مخاطبان تمدن های پلاسموئیدی) منتقل شده بود، نمی توانست وضعیت پس از جنگ را در نظر بگیرد - فقط به این دلیل که این جنگ خیلی دیرتر اتفاق افتاد. این توضیح درک روشنی از کل وضعیت پیرامون بحث بین گیاهخواران و گوشت خواران به دست می دهد - حقیقت دوباره "در وسط" است. علاوه بر این، روح حیوانات، طبق اطلاعاتی که ما دریافت کرده ایم، تفاوت های اساسی با ارواح عاقل دارد - من و شما. آنها جاودانه نیستند، اگرچه می توانند تناسخ پیدا کنند - همچنین در حیوانات و برای تعداد محدودی از زندگی. اما نکته اصلی متفاوت است: روح حیوانات همان پلاسموئیدها را خلق کرده و می‌سازند! یعنی موجودات مادی هوشمند و ظریفی که تمدن‌هایشان دانش ودایی را منتقل می‌کردند. آنها دیدگاه های خاص خود را در مورد جهان مادی و تجسم فیزیکی در آن دارند که آنها را تنها فاصله ای نادرست از خداوند می دانند. (بر خلاف تمدن های اتحادیه بین ستاره ای، که تجسم در بدن های فیزیکی را به عنوان مهمترین بخش درک جهان، اما مهمتر از همه - به عنوان یک فرصت منحصر به فرد برای رشد روح می دانند).

پلاسموئیدها روح های حیوانی را که خلق کرده اند «فرزندان» خود می دانند و طبیعتاً به هر طریقی مخاطبین زمینی را متقاعد می کنند و متقاعد می کنند که به حیوانات دست نزنند، آنها را نخورند و غیره. در بسیاری از موارد این کاملاً موجه است، اما، همانطور که اکنون می‌دانیم، دلیل خاصی دارد که همیشه با "کاهش ارتعاشات معنوی به دلیل خوردن گوشت" همراه نیست. به عنوان مثال، در مورد ممنوعیت مصرف گوشت خوک در تورات و قرآن، در اینجا همه چیز هنوز عملی تر است - خوک ها ناقل بیماری انگلی شدید تریکینوزیس هستند که توسط کرم های گرد کوچک تریچینلا ایجاد می شود. آنها را فقط می توان با عملیات حرارتی (پختن) گوشت برای ساعت ها از بین برد. نه یهودیان باستان و نه خیلی بعد، اعراب نمی توانستند این کار را در شرایط زندگی خود انجام دهند. به همین دلیل است که گوشت خوک برای جلوگیری از عفونت به شدت ممنوع شد. با این حال، مصرف بیش از حد مکرر محصولات گوشتی درشت واقعاً می تواند در سطوح مختلف آسیب ایجاد کند - به همین دلیل است که در مسیحیت و اسلام سیستمی از روزه های پاک کننده وجود دارد که با ویژگی های یک قوم و فرهنگ خاص "گره خورده است". علاوه بر این، همانطور که مشخص است، در یهودیت و اسلام نیز مناسکی وجود دارد که خود غذا (به ویژه گوشت) را از انواع منفی (به ترتیب کوشر و حلال) پاک می کند.

تا آنجا که من درک می کنم، دقیقاً به منظور بازسازی آموزه های معنوی بود که در زمان موسی از سنت های "بت پرستان" ناشی از پلاسموئیدها و مرتبط با احترام به حیوانات بود (یهودیان بی دلیل نبودند. گوساله طلایی بدنام و در غیاب موسی آن را پرستش کرد و باعث خشم او و شکستن الواح شد) و کل سیستم قربانی کردن حیوانات به خدای یهوه معرفی شد. در عین حال، کشتار موجودات زنده مرتبط با مصرف غذای گوشتی واقعاً هوشیاری را درشت می کند. این دلیل دیگری است که رویکرد بسیار خشن تر را در دستورالعمل های معنوی که در آن زمان به مردم داده می شود - و همچنین پیامدهای بسیار سخت نافرمانی را توضیح می دهد. و یک چیز آخر پس از جنگ بود که به دلیل کاهش ارتعاشات معنوی مردم، میکروارگانیسم هایی که قبلا "مسئول" استفاده از بیومس مرده (تجزیه به عناصر تشکیل دهنده آنها) بودند، جهش پیدا کردند و باعث ایجاد کلنی هایی از باکتری ها و ویروس های بیماری زا مدرن شدند. . خوب، همه ابزارهای اضافی برای اجرای این اصل "مثل، مانند را جذب می کند"، البته، در کیهان یافت شده است.

اگر همه اینها را خلاصه کنیم، روشن تر می شود که چرا در زمان های "پس از سیل" (پس از جنگ و بلایای طبیعی) به چنین آموزش بسیار خشن نیاز بود و حقایق والا را دقیقاً به این شکل منتقل می کرد که اکنون همیشه برای ما خوشایند نیست. به شیوه‌ای متفاوت و «انسان‌گرایانه‌تر»، در آن روزها به سادگی غیرممکن بود که خشم قوم یهود را که بعداً به پذیرش عیسی مجسم فراخوانده شد، تشکیل داد. این یک آموزه معنوی بود که به این شکل مربوط به دوران از دست دادن دانش بود، از دست دادن نوری که پس از جنگ رخ داد - کالی یوگا، که آغاز آن به باگاواد گیتا با ورود کریشنا (حدود 5 هزار سال پیش) برمی گردد. ). به گفته اتحادیه بین ستاره‌ای، کریشنا تجسم روحی بر روی زمین بود که هماهنگ‌کننده کهکشان ما است، روحی که در سطح معنوی بسیار بالایی قرار دارد و بنابراین واقعاً (هم از سوی ما و هم از سوی خودمان) به عنوان "شخصیت برتر" تلقی می‌شود. خداوند، همانطور که بهاگاواد گیتا می گوید. خوب، بعداً، 3 هزار سال بعد، در زمان عیسی، بسیاری از چیزهایی که قبل از آن لازم بود ارتباط خود را از دست دادند و حداقل نیاز به به روز رسانی داشتند.

حال بیایید در مورد تضاد حکیمان یهودی و در واقع اکثریت «برگزیدگان خدا» (یعنی دقیقاً توسط عیسی!) قوم یهود با خود عیسی صحبت کنیم. در کنار فرصت‌های بزرگ، همانطور که همیشه اتفاق می‌افتد، این قوم مسئولیت بالایی در قبال بشریت داشتند (و هنوز دارند) که قبل از هر چیز دلالت بر هر انتخابی دارد. همانطور که می دانیم، یهودیان در نهایت نمی توانستند به الوهیت عیسی ایمان بیاورند، علی رغم حکمت او از سنین بسیار پایین، که حکیمان یهودی - همان کاتبان و فریسیان، که در عهد جدید به دلیل نگرش جزمی خود نامیده می شوند - نمی توانستند آن را انکار کنند. پایبندی به هنجارهای قدیمی آموزش قدیمی. عیسی مسیر روح خود و ویژگی های مأموریت خود را از آنها پنهان نکرد و مستقیماً گفت که او همان "خدای یهوه" است. علاوه بر این، یهودیان درک کاملی از تناسخ داشتند که در یهودیت به آن «گیلگول» می گویند. اما یهودیان اکثراً باور نداشتند که قبل از آنها مأموریتی (موشیاخ) وجود داشته باشد، زیرا آنها انتظار چیزی کاملاً متفاوت از نجات دهنده خود داشتند - نه دعوت به عشق حتی در پاسخ به شر، بلکه یک قیام، خروج از طریق او. قدرت و معجزات بردگی رومی و به دنبال آن بازسازی کامل معبد ویران شده اورشلیم.

همانطور که معلوم شد، با این انتظارات بود که خیانت یهودا اسخریوطی مرتبط شد. یهودا در واقع پیشنهاد داد که مکان معلم را به رومیان فاش کند و 30 قطعه نقره خود را برای این کار دریافت کرد. با این حال، او انگیزه بسیار روشنی داشت و اصلاً نمی خواست عیسی بمیرد. یهودا همچنین صمیمانه امیدوار بود که معلم، که بارها در برابر چشمان او معجزات انجام داده بود، عدالت را بازگرداند و نفس منفور بت پرست رومی را از بین ببرد. اما برای مدت طولانی این اتفاق نیفتاد. سپس یهودا تصمیم گرفت اقدامات شدیدی انجام دهد. او متقاعد شده بود که تحت تهدید شکنجه و مرگ وحشتناک، معلم محبوبش سرانجام مجبور خواهد شد تا قدرت خود را به همه نشان دهد - به جای موعظه در مورد "برگرداندن یک گونه به جای دیگری". وقتی این اتفاق نیفتاد، یهودا نمی‌توانست بفهمد که معلم و تعلیم او یک مجموعه جدایی ناپذیر هستند، و بنابراین عیسی نمی‌توانست هیچ یک از احکامی را که اعلام کرده بود بشکند. بر خلاف معلم، یهودا این تعلیم را نقض کرد - اما نه با خیانت به عیسی، بلکه با این واقعیت که به جای توبه عمیق از آنچه انجام داده بود و همان درخواست از خدا برای بخشش، فقط قدرت بازگشت پول و تعهد را یافت. خودکشی با فرستادن روح خود به سطوح پایین دنیای معنوی (عمدتاً با این، و نه با خیانت به عیسی!)

البته، هم خود عیسی و هم به اصطلاح «گروه حمایتی» او از برخاد، در صورت تمایل، به راحتی می توانند از رنج و مرگ وحشتناک بر روی صلیب جلوگیری کنند. اما هیچ کس نمی توانست بر خلاف طرح الهی، که در "توسعه" آن خود او شرکت داشت (به اصطلاح). اهمیت کامل این شهادت خارج از حوصله این مقاله است، بنابراین در اینجا فقط می گوییم که این بورخادیان بودند که نگهبانان را خوابانده بودند که جسد عیسی را شبانه به کشتی خود بردند و سپس مهمترین آنها چیزی در کل این داستان اتفاق افتاد - و نه تنها در این داستان.

در مدت زمانی که بین مرگ جسمانی و آمدن به حواریون آینده سپری شد، عیسی با حضور در دنیای روحانی، همان انتخاب را انجام داد که فداکاری عالی اوست. به طور دقیق تر، بی زمان بود، زیرا همه چیز در دنیای معنوی اتفاق افتاد، جایی که زمان وجود ندارد. عیسی که اساساً از قدرت های الهی برخوردار بود، اطلاعات مربوط به مرگ فیزیکی را از DNA بدن خود کاملاً پاک کرد. این همان چیزی است که منجر به این واقعیت شد که بدن نه تنها در سطح مادی بازسازی شد، بلکه توانست یک بار دیگر به ظرف روح او تبدیل شود - یعنی یک رستاخیز واقعی از مردگان رخ داد. با این حال، این روند کاملاً غیرقابل بازگشت است. دقیقاً هرگز، اگر هرگز منظور ما قسمت آشکار چرخه توسعه جهان است، که، همانطور که می دانیم، ده ها میلیارد سال طول می کشد. با این کار، عیسی خود را از امکان حضور دائمی در دنیای معنوی و همچنین امکان تجسم جسمانی در تعداد نامتناهی از جهان های تجلی یافته جهان محروم کرد، جایی که شرایط، به بیان ملایم، بسیار خوشایندتر از در واقعیت فیزیکی ما در واقع او آگاهانه خود را به دنیای مادی ما گره زد.

اما چرا او این کار را کرد؟

معلوم می شود که تنها با حضور در دنیای فیزیکی ما در یک بدن مادی می توان چنین سطحی از ارتباط را با روحیه روحی خود (مسیحیت) حفظ کرد، که در آن، عیسی می تواند از طریق مراسم اشتراک با هر کسی که واقعاً به او ایمان دارد ارتباط برقرار کند. . و نه فقط برای ارتباط پرانرژی، بلکه برای پذیرفتن و از بین بردن تمام منفی های این مؤمن، یعنی همه آنچه ما آن را گناه می نامیم. این گونه است که عیسی جهان ما را پاک می کند و آن را به سوی نور هدایت می کند. این هیچ ربطی به «تبلیغ مسیحیت» و «دین داری» به معنای انتزاعی ندارد، زیرا یک تکنیک انرژی کاملاً روشن است. اما این کار - یک بار دیگر - فقط در صورتی کار می‌کند که مؤمن صادقانه، و نه به طور رسمی، آموزه‌های عیسی و شخصیت او را بپذیرد. عیسی از طریق هر ارتباط دهنده، بشریت را به این روش منحصر به فرد ارتقا می دهد و آن را برای رویداد برنامه ریزی شده ای که در بخش آخر مقاله مورد بحث قرار گرفت آماده می کند. در عین حال، عیسی با ارتباط با انرژی منفی هرکسی که مناسک اشتراک را می گذراند، (به بیان ملایم) ناراحتی روحی و پرانرژی را تجربه می کند که از سطح درک ما به عنوان رنج قابل درک است. این همان چیزی است که مسیحیت می گوید که ما همچنان عیسی را با گناهانمان مصلوب می کنیم. همانطور که از طریق ایرینا به ما گفته شد، مربیان روحانی او که در سطوحی از دنیای معنوی قرار دارند که فراتر از ما هستند، سعی کردند او را از این فداکاری استثنایی و منحصر به فرد برای جهان منصرف کنند. مربیان عیسی این را به او گفتند: آنها قبلاً تو را به صلیب کشیده و کشته اند و اکنون تو را به صلیب می کشند و دائماً با گناهان خود خواهند کشت... اما عیسی همچنان انتخاب قربانی خود را برای ما انجام داد. همچنین به ما گفته شد که بسیاری در کهکشان نمی دانند که چرا او این کار را به طور خاص در رابطه با سیاره ما انجام داد. یکی از توضیحات این است که او در مبدأ خلقت ما ایستاده است، ما مانند فرزندان او هستیم. توضیح دوم آشکارا عمیق تر است - او برنامه ویژه خود را برای بشریت دارد. همچنین در پایان مقاله در مورد این طرح صحبت خواهیم کرد.

اکنون عیسی در یک جسم فیزیکی در سیاره بورخاد - پایتخت اتحادیه بین ستاره ای، یعنی در سرزمین پدر فیزیکی خود است. ما به سختی می توانیم سطح ارتعاشات و توانایی های بدن او را تصور کنیم. جزیره مصنوعی ویژه ای به مساحت تقریبی 20 کیلومتر مربع که توسط یک آب عظیم احاطه شده است برای حضرت عیسی مسیح ساخته شد. در آنجا، عیسی شاگردان منتخبی را از بخش‌های مختلف کیهان دریافت می‌کند، که در ارتباط دائمی با خالق ما و در تماس دائمی با انرژی روحی که او بر روی زمین آفریده است، از آن حمایت می‌کند و آن را هدایت می‌کند. چنین انزوای داوطلبانه ای ناشی از این واقعیت است که حتی بالاترین ارتعاشات ساکنان برهاد در تضاد بیش از حد با سطح روحانی عیسی است و او با قرار گرفتن در میان آنها، دائماً ناراحتی، احساس و در نتیجه حل شدن (یا سوزش، همانطور که شما ترجیح می دهید) تمام جلوه های منفی ارتعاشات آنها.

برای ترک بدن فیزیکی، عیسی اکنون باید یا توسط کسی کشته شود یا جان خود را بگیرد - دومی منجر به سقوط در سطوح بسیار پایین ارتعاش دنیای روحانی می شود. اما اگر کسی در کائنات حتی جرات کشتن او را داشته باشد (که به سختی قابل تصور است)، این اتفاق فقط با رضایت او و با انفعال کامل - با توجه به توانایی های الهی او - می تواند رخ دهد. پس این نیز خودکشی خواهد بود، که البته عیسی هرگز با آن موافقت نکرد.

حالا چند کلمه در مورد وسوسه عیسی در بیابان توسط لوسیفر. به سؤال مربوطه به ما گفته شد که این وسوسه در جهان اختری رخ داده است. اگر عیسی لوسیفر را پرستش می کرد، وسوسه شده بود از قدرتی که در سراسر جهان به او پیشنهاد داد در ازای کنار گذاشتن نقشه خود، پس این می توانست ایده دور شدن از الوهیت را می پرستید. جدایی از خالق عالی که خود لوسیفر متوجه شد. سپس عیسی همان لوسیفر می شد و به عنوان پسر اول خدا به احتمال زیاد بر خود لوسیفر قدرت می گرفت - یعنی در واقع جای او را می گرفت. اما عیسی ابتدا رنج جسمی و مرگ را بر این پادشاهی وسوسه‌انگیز بر دنیای مادی انتخاب کرد و سپس قربانی ابدی را برای همه ما که در بالا مورد بحث قرار گرفت.

و در پایان بخش - به طور خلاصه در مورد سایر سنت های معنوی.

ما قبلاً به منابع هندوئیسم و ​​یهودیت پی برده ایم. حالا در مورد اسلام و بودیسم. حضرت محمد یک مخاطب فیزیکی سیاره تومسوت (مانند موسی) بود. آموزه‌ای که به او منتقل شد، با هدف تشکیل یک روحی-ملی منفرد از قبایل متفرقه عرب بود که فعالانه با یکدیگر در جنگ بودند. هرکسی که وقت و تمایل پیدا کند حداقل به ویکی پدیا (بدون ذکر خود قرآن) نگاهی بیاندازد، به راحتی متقاعد می شود که اساس این دانش همان حقایق کتاب مقدس است، نه چندان متفاوت، در واقع، با آنچه قبلا نقل شده است، اما با در نظر گرفتن دوران مدرن (چند قرن پس از تولد عیسی) و همچنین موقعیت جغرافیایی و تاریخی خاص در سراسر جهان عرب در آن زمان، سازگار و به روز شد. در همان زمان، مسلمانان کعبه را می پرستند - یک ساختمان مقدس با یک سنگ مقدس که به اعتقاد آنها پس از سیل توسط همان اجداد قوم یهود، حضرت ابراهیم (ابراهیم) بازسازی شد. در عین حال، اسلام وجود مریم باکره (مریم) را به عنوان مادر عیسی و خود عیسی را به عنوان یکی از پیامبران بزرگ (عیسی) کاملاً می شناسد. در همان زمان، محمد، به اصطلاح، «تغییرات خلاقانه» خاصی (اجازه دهید آنها را چنین بنامیم) در آموزه های منتقل شده ایجاد کرد، که برخی از آنها در آن زمان، مانند همیشه، توسط متعصبان مذهبی اسلام برای تحقق اهداف خود استفاده شد. ما در اینجا این موضوع را بیشتر توسعه نمی دهیم.

حضرت محمد در واقع یک سفر شبانه (معراج) به اورشلیم انجام داد، همانطور که در آیات (آیات) سوره نجم قرآن آمده است. او در اورشلیم در واقع با ابراهیم (ابراهیم)، موسی (موسی) و عیسی (عیسی) ملاقات کرد. این یک سفر اختری بود - بدون حرکت بدن فیزیکی، و همه چیز در جهان اختری اتفاق افتاد. در حال حاضر، محمد تجسم یافته است و قبلاً تجسمی را که در آن اخیراً در یکی از سیارات خارج از کهکشان ما اقامت داشته است، ترک کرده است و در دنیای معنوی است و همچنان از روحیه روحی که در زمین ایجاد کرده است حمایت می کند. عیسی و محمد به‌عنوان خالقان منافذ معنوی، در سطح معنوی با یکدیگر در تماس هستند.

گوتاما بودا تجسم یک شخصیت معنوی (روح) از یکی از بالاترین سطوح معنوی (قابل دسترس برای درک ما) بود. بودیسم دیدگاه خاصی از الوهیت را که بیشتر مشخصه تمدن های پلاسموئیدی است و مستعد ادراک غیرشخصی خالق است (که بخشی از حقیقت نیز هست) منتقل می کند و می رساند. اکنون بودا در دنیای معنوی است و از آنجا نیز از غم خود حمایت می کند.

اهداف بیگانگان - چرا آنها به تماس با ما و این انتقال اطلاعات نیاز دارند

هدف اصلی سازندگان ما بالا بردن آگاهی مردم به سطحی است که به تمدن ما اجازه ورود به اتحادیه بین ستاره ای را بدهد. برای انجام این کار، یکسری شرایط باید رعایت شود، از جمله:

توقف تمام درگیری های نظامی در کره زمین، عدم وجود هرگونه اقدام نظامی برای حداقل پنج سال زمینی.

رد کامل مجازات اعدام برای جنایات، که فقط به همه شرکت کنندگان در این وضعیت در سطح معنوی آسیب می رساند و در واقع، صرفاً انتقام است با عدم درک اینکه کل جامعه به عنوان یک کل مسئول آنچه انجام شده است.

امتناع از سقط جنین - اولاً به این دلیل که آنها برنامه های روحی را که از سطوح مختلف معنوی برای تجسم می آیند و مدتها منتظر نوبت خود برای تجسم هستند در نظر نمی گیرند.

احترام و مراقبت از سیاره ما و هر آنچه که با آن مرتبط است، احیای تدریجی همه ناهماهنگی در این منطقه که قبلاً اجازه داده ایم.

احترام کامل به عقاید همه مردم، آزادی بیان و عقیده؛

اراده اکثریت واضح جمعیت توانمند کره زمین (حداقل 70٪) که در یک رای جهانی بیان شده است.

این شرایط اصلی ترین هستند.

ما در اتحادیه بین ستاره‌ای خوش آمدیم - به عنوان شرکا و دستیاران کامل، تا بتوانیم با هم جهان شگفت‌انگیز و بی‌نهایت متنوع خود را که در آن با دوستان و خالقان بیگانه‌مان زندگی می‌کنیم، کشف کنیم. کیهان متشکل از عوالم فیزیکی (مادی)، اختری و معنوی است که از طریق تجربه وجودی که در آن ارواح عاقل به عالی ترین مراتب الهی رشد می کنند. این امر هم برای روح زمینیان و هم برای روح بیگانگان صدق می کند - به خصوص که ما و آنها می توانیم در سیارات مختلف جهان فیزیکی و همچنین در بدن پلاسموئیدهای نازک ماده تجسم پیدا کنیم. از این نظر، مطلقاً هیچ تفاوتی بین ما وجود ندارد. یعنی در زندگی بعدی هر یک از ما می توانیم در یکی از سیارات دور از زمین و بالعکس تجسم پیدا کنیم.

تمدن‌های بیگانه بسیار توسعه‌یافته (Tumesout، Burkhad و Selbet) انسان‌های زمینی را به‌عنوان دورگه‌هایی خلق کردند که برای ترکیب بهترین ویژگی‌های نمایندگان این سیارات طراحی شده‌اند. اکنون والدین باستانی ما که آموزه های اساسی معنوی را به ما داده اند، آماده اند تا ما را به اصطلاح در "آغوش خانواده ستاره" بپذیرند. پس از این، ما می‌توانیم تمام دانش، فناوری‌ها، تجربه در درمان بیماری‌ها و جوان‌سازی و بسیاری موارد دیگر را دریافت کنیم. پیوستن به اتحادیه بین ستاره‌ای (که، یادآوری می‌کنم، اکنون شامل 116 تمدن از کهکشان ما، از مجموع 727 تمدن موجود در آن) است، مستلزم تماس جمعی کامل با ما و امکان بازدید آزادانه از همه این سیارات است. با این حال، تا زمانی که سطح معنوی تمدن ما آنقدر پایین است که می تواند به سرعت استفاده از بیشتر این دانش را به اهداف نظامی یا سایر اهداف تهاجمی با هدف تخریب به جای ایجاد کاهش دهد، نمی توان همه اینها را برای ما آشکار کرد.

شاهد بارز این رویکرد ما، اقدامات تهاجمی مکرر ارتش کشورهای مختلف است که منجر به تصادف کشتی های بیگانه (معمولاً توریستی) بیگانه و همچنین کشته یا اسیر شدن خلبانان یا مسافران بیگناه شد. ما تاریخ دقیق چنین رویدادهایی را می دانیم، تمام جزئیات را می دانیم و همچنین مکان های تقریبی پایگاه های مخفی را که کشتی های بیگانه یا سقوط کرده مخفیانه تحویل داده شده اند، می دانیم. طبق اطلاعاتی که در اختیار ما قرار گرفته است، دولت های کشورهای پیشرو به خوبی از وجود اتحادیه بین ستاره ای آگاه هستند. علاوه بر این، توافقات محرمانه ای بین رهبران سیاسی خاص و نمایندگان اتحادیه بین ستاره ای در قرن گذشته منعقد شد که عدم استفاده از سلاح های هسته ای در این سیاره را تصریح می کرد، زیرا این امر به هیچ نتیجه ای نمی رسد - "بیگانگان" قاطعانه اعلام کردند که برای نجات بشریت آنها موشک های نظامی پرتاب شده را با اتهامات هسته ای نابود می کنند. به ما گفتند که قبلاً چنین مواردی رخ داده است.

در عین حال، سازندگان ما هر کاری که ممکن است انجام می دهند تا آزادی انتخاب را از ما سلب نکنند، آزادی توسعه در مسیری که خود ما انتخاب می کنیم. این، و همچنین ایمنی فیزیکی مخاطبین، که فوراً «زیر سرپوش» سرویس‌های اطلاعاتی «انسانی» ما می‌افتند، دلایل اصلی عدم ارائه شواهد مادی در دسترس عموم از تماس‌هایی است که مورد نظر بسیاری است. حتی اگر چنین شواهدی در سطح رسمی وجود داشت، با تمام قوا سعی در رد آن داشتند. اگر آنها انبوه بودند، با سطح آگاهی جمعی ما، به هیچ وجه به آشتی در جامعه منجر نمی شد، بلکه منجر به گسست آن به دلیل تلاش برای استفاده از "تماس با بیگانگان" برای اهداف خودخواهانه خود می شد، از جمله، دوباره، پس از آن. همه، ارتش خوب، مخالفت آنها با چنین استفاده ای منجر به خشونت متقابل می شود - یعنی اجرای فیلم های پرفروش مورد علاقه ما، جایی که (کاملاً عمدا) بیگانگان اغلب به عنوان یک نیروی متخاصم تهاجمی به ما معرفی می شوند. به عبارت دیگر، از طریق تماس توده‌ای تحمیلی، ما را مجبور به شادی نمی‌کنند. در عوض، در طول تاریخ ما، آن‌ها از طریق مخاطبین فردی عمل می‌کنند، که با بهترین قدرت و توانایی‌های خود، دانش اتحادیه بین ستاره‌ای را برای ما به ارمغان می‌آورند. در میان این مخاطبین (کاملاً آگاهانه) شخصیت های خوبی برای ما شناخته شده بودند، به عنوان مثال، کل خانواده روریچ، هلنا بلاواتسکی، کنستانتین تسیولکوفسکی، ولف مسینگ، وانگا و بسیاری دیگر.

همانطور که مشخص شد، ورود زمین به اتحادیه بین ستاره ای نیز هدف خود عیسی است - همانطور که به یاد داریم، واقع در یک جسم فیزیکی در سیاره Burkhad، پایتخت اتحادیه بین ستاره ای. هنگامی که این اتفاق می افتد (پس از برآورده شدن شرایط فوق، که اساساً معنای چندین فرمان عهد جدید را منعکس می کند)، عیسی در یک بدن فیزیکی به زمین خواهد آمد (پرواز). این همان آمدن دوم خواهد بود - به عنوان جشنی از دستاوردهای ما. و سپس بر اساس نقشه عیسی باید یک لحظه کلیدی اتفاق بیفتد: او متقاعد شده است که خود زمینی ها به او پیشنهاد می دهند تا حاکم سیاره شود. سپس عصر عشق و نور دوباره خواهد آمد، شبیه به دورانی که قبل از جنگ 12 هزار سال پیش وجود داشت، اما در چرخشی متفاوت از مارپیچ توسعه. بنابراین، کل «پازل» اطلاعات گرد هم می‌آید و در یک دانش واحد، حقایق معنوی و مذهبی و جنبه‌های تاریخی و تصویری کاملاً مادی از همراهی بیگانه تمدن بشری توسط سازندگان ما از اتحادیه بین‌ستاره‌ای کهکشان را توضیح می‌دهد.

و آخرین مورد در این مقاله. ما همچنین موفق شدیم بفهمیم که علاوه بر اتحادیه بین ستاره ای، جوامع تمدن دیگری نیز در کهکشان وجود دارد. شرکت کنندگان آنها همیشه با ایده های اتحادیه بین ستاره ای موافق نیستند، اما هیچ رویارویی آشکاری بین این جوامع از تمدن ها وجود ندارد. ما یکی از مشهورترین جوامع از این نوع را به عنوان فدراسیون کهکشانی می شناسیم که در صورت فلکی Pleiades "مستقر" است. این شامل 17 تمدن فیزیکی و حدود 700 تمدن مواد ظریف (پلاسموئید) است. علاوه بر این، 3 تمدن از 17 تمدن مادی به طور همزمان در اتحادیه بین ستاره ای گنجانده شده است، که با قوانین هر دو جامعه مغایرتی ندارد. فدراسیون کهکشانی اغلب توسط مخاطبین زمینی "فدراسیون نور" نامیده می شود، زیرا شامل بسیاری از جهان های پلاسموئیدی با ارتعاش بالا است. تعدادی از اعضای فدراسیون کهکشانی مصمم تر برای تغییر وضعیت روی زمین هستند. آنها آماده هستند تا مداخله کنند و به ما در "نظم پاکسازی" در جامعه و روی کره زمین کمک کنند. با این حال، آنها نمی توانند و نمی توانند این کار را بدون اجازه اتحادیه بین ستاره ای، که شامل تمدن هایی است که به طور مستقیم اجداد ما را ایجاد کرده اند، انجام دهند.

اتحادیه بین ستاره‌ای در حال حاضر امنیت تمدن ما را تضمین می‌کند - اول از همه، از تلاش برای نفوذ غیرمجاز بر ما توسط نمایندگان منفرد سیارات مختلف که قوانین اتحادیه بین ستاره‌ای را نقض می‌کنند (در واقع، اینها جنایتکاران یا، اگر دوست دارید، دزدان دریایی هستند. ). برای این منظور واحد ویژه ای از سرویس امنیت کهکشانی وجود دارد که با سیاره ما سروکار دارد. علاوه بر این، به لطف حضور بسیاری از پایگاه‌های (از جمله نظامی) چندین تمدن اتحادیه بین ستاره‌ای در زمین و زیر سطح ماه، سیستمی ایجاد شده است که می‌تواند از حمله به سیاره ما جلوگیری یا دفع کند. فضا - همانطور که در مورد سلبت بود.

پس دوستان عزیز همه چیز فقط به من و شما بستگی دارد. از جمله و به طور خاص از شما - خواننده عزیز.

با تشکر از شما برای خواندن این پست!

اطلاعات فوق از طریق مخاطب Irina Podzorova (Voronezh)، عمدتاً توسط این نمایندگان خاص تمدن های اتحادیه بین ستاره ای، به همه ما منتقل شد:

MidgasKaus (انسان نما) - زیست شناس، روانشناس، متخصص در اشکال زندگی بیگانه. سیاره اسلر، صورت فلکی بوتس، 36 سال نوری از خورشید.

راوم تیان (انسان نما) متخصص تاریخ تعامل با تمدن های فضایی جوان است. سیاره برخاد، صورت فلکی ماکیان، 670 خیابان. سالها از خورشید؛

Te Per Hredours (خزندگان) - زیست شناس، بوم شناس، تبدیل کننده اطلاعات ژنتیکی خزندگان به سلول های نژادهای انسان نما. سیاره سلبت، صورت فلکی عصا Venatici، 730 St. سال از خورشید

نویسنده به خاطر این دانش بسیار ارزشمندی که آنها به ما منتقل کردند، Oal-Maraumsu (سیاره فوتیسا، نه بخشی از اتحادیه بین ستاره ای) و سایر موجودات فضایی در این لیست نیستند.

!!! اطلاعات تکمیلی که بعداً دریافت شد:

عملکرد ژن های هر یک از نژادهای والدین در ژنوم انسان

انسان ترکیبی از طبیعت زیستی و معنوی است. بدن فیزیکی او حاوی اطلاعات ژنتیکی چهار نژاد مختلف است که کاملاً متفاوت از یکدیگر هستند. بیش از همه، نمایندگان تمدن زمینی حاوی اطلاعات ژنتیکی از پستانداران سیاره خود هستند. این امکان تثبیت اطلاعات ژنتیکی سه نژادی را فراهم کرد که از فضای بیرون آمده بودند و تصمیم گرفتند در راز بزرگ ایجاد موجودی شرکت کنند که در آن یک روح منطقی بتواند از خانه ابدی و مشترک برای همه - دنیای ارواح بی‌جسد - تجسم یابد. . چهل و پنج درصد اطلاعات ژنتیکی پستانداران زمینی به زمینیان هوشمند اجازه می دهد تا به راحتی با دنیای طبیعی سیاره شما سازگار شوند، اما با توجه به ویژگی های تکامل این حیوانات، مغز انسان به گونه ای طراحی شده است که روح هوشمند که خود را از طریق آن نشان می دهد به راحتی عادات، حتی رفلکس های خودکار، گاهی اوقات جایگزین تفکر واقعا روحانی.

در همان زمان، در قشر مغز یک فرد زمینی، ارتباطات پایدار بین نورون ها مانند یک شبکه تشکیل می شود. انرژی درگیر در این اتصالات سلول های عصبی همیشه در جهت حفظ آنها است که با فعال کردن غریزه صیانت از خود در مواجهه با موقعیتی که با روند معمول رویدادها یا جهان بینی شکل گرفته در تضاد است، انجام می شود. این یک مکانیسم مفید الهی است که به روح کمک می کند تا خیلی سریع و سازنده با واقعیت زمینی سازگار شود. اما با تربیت ناهماهنگ و زندگی در جامعه‌ای از افراد کم ارتعاش، این ویژگی به حفظ تجربیات منفی تعامل با مردم کمک می‌کند و شامل غریزه حفظ نفس هنگام تلاش برای رفتن به سمت نور، ایمان، مهربانی و عشق می‌شود.

احساس ترس دقیقاً شکل زمینی اجتناب از خطر است - واقعی یا خیالی. زمانی اتفاق می افتد که غریزه حفظ خود فعال شود. اطلاعات ژنتیکی ساکنان Tumesout عمدتا بر سیستم گوارشی و حرکتی تأثیر می گذارد. این ژن های تومسوتی ها بود که شما را همه چیزخوار ساخت، زیرا پس از جنگ برخاد با سلبت، زمین متفاوت شد و شرایط روی آن به مقدار زیادی غذای پروتئین حیوانی برای حفظ و توسعه حیات هوشمند نسبت به قبل نیاز داشت. همچنین، ژن‌های Tumesoutians به شما کمک کردند تا موجوداتی صاف و منعطف و عملاً فاقد مو شوید.

اطلاعاتی که از نمایندگان برهاد در DNA شما تعبیه شده است بر ایمنی شما و همچنین بر سیستم هورمونی و عصبی شما تأثیر می گذارد. به لطف ژن های نمایندگان Burkhad است که لنفوسیت های شما توانایی به خاطر سپردن دائمی پروتئین های میکروارگانیسم های خطرناک برای بدن را دارند. این مبنایی برای واکسیناسیون پیشگیرانه و درمان بیماری های عفونی با تجویز سرم از پلاسمای خون افرادی است که با موفقیت از این بیماری جان سالم به در برده اند. علاوه بر این، ژن های بورخادی به مغز انسان این امکان را می دهد که به سرعت اطلاعات مختلف را به خاطر بسپارد و از طریق آزادسازی پروتئین های خاص، آن ها را برای مدت طولانی در ارتباطات عصبی ذخیره کند. بدن نمایندگان نژاد زمینی حاوی کمترین میزان ژن از نمایندگان سیاره سلبت - خزندگان تخمگذار خونسرد است. با وجود درصد کمی از این ژن ها، برای شما بسیار مهم هستند. آنها هستند که تشکیل سیناپس ها را در مغز رمزگذاری می کنند که قادر به پاسخگویی به افزایش سطح هورمون های استرس (به عنوان مثال، آدرنالین) با افزایش فعالیت انرژی در نواحی جلویی و جداری مغز هستند. که شعور روح عقلانی و نیز اراده و تفکر آن خود را بروز می دهد.

به همین دلیل، در شرایط ناراحتی و خطر، به جای فعال شدن معمول گیرنده های مغز برای مشتقات اسید آمینه بوتیریک، که برای پستانداران معمولی است، که منجر به ترس، افسردگی و فرار می شود، فعالیت دوپامین افزایش می یابد. سیستم سروتونین با آزادسازی متعاقب آندورفین های طبیعت مختلف، تعادل بیوشیمیایی نورون ها را بازیابی می کند. این به افراد در موقعیت‌های استرس‌زا اجازه می‌دهد تا به اندازه کافی جهان اطراف خود را درک کنند، مولد فکر کنند و به طور مؤثر و مطابق با شرایط عمل کنند.

هر انسان زمینی دارای یک مجموعه ژنتیکی است که به او اجازه می دهد تا به عنوان یک موجود بیولوژیکی، اجتماعی و معنوی هماهنگ در این سیاره زندگی کند و رشد کند و اجزای انرژی DNA انسان شامل پتانسیل تمام خالقان نژاد شماست. DNA پستانداران حاوی انرژی پلاسموئیدهای زمینی است که روح این حیوانات را ایجاد کرده اند و DNA سه نژاد کهکشانی حاوی انرژی سیارات و منظومه های ستاره ای آنهاست.

بنابراین، راه ها برای ارواح هوشمند تجسم یافته در زمینیان برای تماس با انسان نماها، پلاسموئیدها و دنیای معنوی باز است. این فرصت ها باید توسط شما به خوبی مورد استفاده قرار گیرد - اگر علاقه مند به رشد ویژگی های الهی در خود هستید که بدون آنها عشق واقعی، خرد و شادی در پرتو خدای یگانه، خالق جهان و پدر مشترک ما غیر قابل تصور است.

MidgasCaus، زیست شناس، روانشناس و متخصص در اشکال زندگی بیگانه. سیاره اسلر.

لی شیونی، متخصص در مطالعه جهان اختری و تعاملات پر انرژی اختری. سیاره شیمور

دوسبه پهر، بیگانه‌ژنتیک، متخصص اصلاح ژنتیکی نژادهای انسان‌ساز هوشمند. سیاره تیچ.





7 встреч с фантомом Иисуса Христа 7 Encounters with the Phantom of Jesus Christ 7 renkontoj kun la fantomo de Jesuo Kristo Бөтен өркениеттердегі біздің шынайы тарихымыз Информация от внеземных цивилизаций настрой Наша настоящая история Наша настоящая история от инопланетных цивилизаций Наша справжня історія від інопланетних цивілізацій подкасты русско-английский подкаст транскрипты Харь гарагийн соёл иргэншлийн бидний бодит түүх Ár scéal fíor ó shibhialtachtaí eachtrannach AR-DE-EN-EO-ES-FR-HI-IT-PT-RU-ZH Cassiopeia - Official site in English - epub ebook - EN-DE-FR-EO Cassiopeia- What is HIGHER SELF ? - EN - FR - DE- EO- RU - epub - mp3 Câu chuyện có thật của chúng ta từ các nền văn minh ngoài hành tinh Description of the Spiritual World from 1 to 24 Level Hadithi yetu halisi kutoka kwa ustaarabu wa kigeni Historia jonë e vërtetë nga qytetërimet e huaja Information from extraterrestrial civilizations Jesus Christ Kisah nyata kami dari peradaban alien Kisah nyata saka peradaban asing La nostra vera storia dalle civiltà aliene Meie tõeline lugu tulnukate tsivilisatsioonidest Mūsu patiesais stāsts no citplanētiešu civilizācijām Náš skutečný příběh z mimozemských civilizací Nasza prawdziwa historia z obcych cywilizacji Nia reala historio de eksterteraj civilizacioj Nossa história real de civilizações alienígenas Notre véritable histoire de civilisations extraterrestres Nuestra verdadera historia de civilizaciones extraterrestres Ons echte verhaal over buitenaardse beschavingen Our real history from alien civilizations Povestea noastră reală din civilizațiile extraterestre Raunveruleg saga okkar frá framandi siðmenningum realis narratio nostra de civilizationibus peregrinis russian-english podcast Tikra mūsų istorija iš svetimų civilizacijų Todellinen tarinamme muukalaiskulttuureista Tunings Unsere wahre Geschichte aus außerirdischen Zivilisationen Uzaylı uygarlıklardan gerçek hikayemiz Valódi történetünk idegen civilizációkból Vår verkliga historia från främmande civilisationer - Vår virkelige historie fra fremmede sivilisasjoner Vores virkelige historie fra fremmede civilisationer Yadplanetli sivilizasiyalardan bizim əsl hekayəmiz Η πραγματική μας ιστορία από εξωγήινους πολιτισμούς ჩვენი რეალური ისტორია უცხო ცივილიზაციებიდან Մեր իրական պատմությունը օտար քաղաքակրթություններից אירינה פודז'רובה - הסיפור האמיתי שלנו מתרבויות חייזרים ارینا پوڈزورووا - اجنبی تہذیبوں سے ہماری حقیقی کہانی داستان واقعی ما از تمدن های بیگانه كاسيوبيا - إيرينا بودزوروفا - قصتنا الحقيقية من الحضارات الفضائية कैसिओपिया - इरीना पोडज़ोरोवा - विदेशी सभ्यताओं से हमारी वास्तविक कहानी ক্যাসিওপিয়া - ইরিনা পোডজোরোভা - এলিয়েন সভ্যতা থেকে আমাদের আসল গল্প ਕੈਸੀਓਪੀਆ - ਇਰੀਨਾ ਪੋਡਜ਼ੋਰੋਵਾ - ਪਰਦੇਸੀ ਸਭਿਅਤਾਵਾਂ ਤੋਂ ਸਾਡੀ ਅਸਲ ਕਹਾਣੀ அன்னிய நாகரிகங்களிலிருந்து எங்கள் உண்மையான கதை เรื่องจริงของเราจากอารยธรรมต่างดาว 외계 문명에 관한 우리의 실제 이야기 伊琳娜波德佐羅娃 - 我們來自外星文明的真實故事 異星文明から見た私たちの本当の物語